![](http://www.blogfa.com/photo/s/shahidanfasa.jpg)
دو بخش دارد : با ... با ... که می شود بابا**همین که هست در آن قاب عکس ، آن بالا
همین که زل زده بر چشم های غمگینم**نشسته در دل سنگر کنار آن آقا
همین که نیست که همبازی ام شود گاهی**اتاق با نفسش گر بگیرد از گرما
همین که نیست کشتی بگیرد او با من**و گاه لج کنم و بد شوم و او دعوا ...
همین که نیست که با هم به مدرسه برویم**و یا به مسجد ، هیئت ، خرید یا هرجا
همین که نیست که ما را مسافرت ببرد**شلمچه ، تهران ، قم ، مشهد امام رضا
همین که نیست بگوید : صد آفرین پسرم !**همین که نیست کند کارنامه ای امضا
چرا زقاب تکانی نمی خوری ای مرد**چرا سراغ نمی گیری از من تنها
نگاه کن همه نمره های من عالی**نگاه کن تو به این برگه حضرت والا !
*به گریه سر روی زانو نهاد و خوابش برد**و قاب عکس زمین خورد مثل یک رؤیا
نشسته بود پدر در کنار او با شوق**و بوسه می زد و می گفت مرد من بر پا !
ببین کنار تو هستم بلند شو خوش خواب**آهای مرد حسابی بگیر دستم را
کشید چفیه به چشمان ابری و باران ...**گرفت خودکار از دست کوچکش بابا !
پروانه نجاتی شیراز -اسفندماه ۸۶