انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :حتی بعد از شهادت
نویسنده :باران 313



چند سالی می شد که جنگ تمام شده بود و قاب عکس علیرضا روی طاقچه یادآور خاطرات بود . برادر که بعد از مدتی فرصت کرده بود به مسجد سری بزند ، بعد از نماز رفت سراغ حاج آقا و دو زانو نشست کنارش ، با احترام سلام کرد و گفت ( فرستاده بودید دنبال من ؟ ) حاج آقا بعد از سلام و احوال پرسی نگاهی به اطراف کرد و آهسته گفت ( دیشب خواب برادرتان را دیدم . به من سپرد تا به شما بگویم مواظب اداء نماز صبح باشید ) برادر که حالا عرق شرم به روی پیشانی اش نشسته بود یادش افتاد چقدر غرق دنیا شده است و تا آخرای شب مشغول کار است و اکثر صبح ها هم از فرط خستگی نمازش قضا می شود .



خاطره از شهید علی رضا کریمی