انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :زندگینامه شهید سید علی اندرز گو (1)
نویسنده :قمرخانم


008000;">بنام خداوند هستی بخش
800080;">زندگینامه شهید سید علی اندرز گو(1)
سید علی اندرزگو از مبارزان سیاسی انقلاب اسلامی بود که برای به هدف رساندن انقلاب تلاشهای زیاد نمود و در این راه شکنجه و آزارهای بسیاری از سوی ساوک دید اما دست از مبارزات سیاسی خود بر نداشت.

سید علی اندرزگو

سید علی اندرزگو

شامگاه هیجدهم ماه مبارک سال ۱۳۱۶ ه.ش(۱۳۵۷ه.ق) بود که در یکی از محلات جنوب شهر تهران، به دنیا آمد و به دلیل تقارن او با شهادت امیرمؤمنان، نامش را علی نهادند. پدرش سید اسدالله، شغل بنایی داشت و سپس به خرده فروشی در میدان شوش تهران روی آورد و زندگی فقیرانه ای را برای ۷ فرزندش، چهار پسر و سه دختر فراهم آورد. علی کوچک ترین فرزند خانواده بود.

از اوان کودکی، آثار نبوغ در وی هویدا بود.در دبستان فرخی در نزدیکی محله شان بود تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند، ولی بعد به علت فقر خانوادگی و برای کمک به معیشت خانواده، ترک تحصیل کرد و به کار پرداخت. او که نتوانسته بود تحصیلاتش را کامل کند، برای فراگیری دروس حوزوی نزد اساتیدی چون حجج اسلام بروجردی، و میرزا علی اصغر هرندی به آموزش جامع المقدمات، تحت العقول، نهج البلاغه، فقه و اصل و…. پرداخت.

پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، شرایط برای او به گونه ای فراهم شد که ابتدا مدتی به قم رفت و سپس راهی نجف اشرف شد. مدتی در عراق بود و پس از بازگشت، مجددا در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شد و در محضر آیات عظام مکارم شیرازی و مرحوم مشکینی درس تفسیر و اخلاق و در محضر آقای دوزدوزانی، قوانین و لمعه را آموخت. او با نام شیخ عباس تهرانی در حوزه تحصیل می کرد، اما پس از مدتی به دلیل فعالیت هایش شناسایی شد و به ناچار لباس روحانیت را در آورد و لباس معمولی پوشید و به چیذر رفت و در مدرسه ای که توسط حجت الاسلام سید علی اصغر هاشمی چیذری تأسیس شده بود، پناه گرفت و به دروس حوزوی ادامه داد، اما چیزی نگذشت که مجبور شد آنجا را هم ترک کند و مدتی در افغانستان و سایر کشورهای منطقه به سر ببرد. سرانجام هم در مشهد سکونت کرد

او در مشهد در درس مرحوم نیشابوری حاضر شد و قریب به پنج سال از محضر وی استفاده کرد. همچنین در حسینیه اصفهانی ها در بازار سرشور هم در درس آقای موسوی شرکت می کرد. فهرست کتب خطی و قدیمی او که توسط ساواک ضبط شده، به خوبی نشان می دهد که شهید اندرزگو علاقه وافری به مطالعه داشت و تعداد کتاب هایی که می خرید، پیوسته تعجب مرتبطین او را بر می انگیخت. وی در کنار این مطالعات، به مطالعه شعر، به خصوص اشعار مذهبی علاقه خاصی داشت و علاوه بر تحصیل، به تدریس هم مشغول بود. آموزش عربی به بعضی از محصلین در مدرسه چیذر و مساجد واقع در بازار سرشور مشهد از آن جمله است.

شهید اندرزگو پس از پایان تحصیلات ابتدایی، از آنجا که شاهد زحمات طاقت فرسای پدر برای تأمین معاش خانواده بود، برای یاری رساندن به او و کمک به اقتصاد خانواده، درس را رها کرد و نزد برادرش، سید حسن، که در بازار تهران نجاری داشت، مشغول کار شد و حدود ده سال، این کار را ادامه داد. پس از ورود به شاخه نظامی هیئت های مؤتلفه از این شغل دست کشید و تا پایان عمر، مهم ترین اشتغال او مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستمشاهی بود.از آنجا که او پیوسته می خواست ارتباط خود را با مردم حفظ کند و در عین حال زندگی مخفی داشته باشد، به فراخور محیط و مرتبطین، به شغل هایی چون فروش انگشتر و تسبیح، فروش داروهای سنتی، بساز و بفروشی، فرش فروشی، مرغ و تخم مرغ فروشی و امثال اینها هم اشتغال داشت.

پوشش های شغلی او به حدی ماهرانه صورت می گرفت. که حتی نزدیکان او را هم به اشتباه می انداخت. در اوایل سال ۴۳، در حالی که ۲۷ سال سن داشت، با معرفی شهید مهدی عراقی، برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمد علی رفت و دختر او را خواستگاری کرد، اما این وصلت، چند ماهی بیشتر طول نکشید و بعد از اعلام انقلاب حسنعلی منصور، فشار روی شهید اندرزگو و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و بارها آنها را به بازجویی کشاندند و لذا این زندگی نوپا، دیری نپایید.

سید علی مدت هفت سال سرگردان و بدون خانواده بود تا سرانجام با وساطت حجت الاسلام موسوی، امام جماعت مسجد چیذر و حجت الاسلام سید علی اصغر هاشمی، سرپرست حوزه علمیه چیذر و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی، به خواستگاری دختر آقای عزت الله سیل سه پور رفت تا با خواستگاری از دختر او، برای ادامه راه مبارزاتی خود، یار و یاوری همراه را اختیار کند. این ازدواج در کمال سادگی انجام شد و ثمره آن چهار پسر به نام های سید مهدی، سید محمود، سید محسن و سید مرتضی است.

از آنجا که شهید اندرزگو و در نهایت پنهانکاری به فعالیت مبارزاتی می پرداخت و به فراخور ظرفیت کسی که در این طریق، همراهش بود، فقط گوشه ای از فعالیت های گسترده خود را با او در میان می گذاشت، هر کسی که ادعا کند از کم و کیف فعالیت های سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی وی آگاهی دارد، ادعایی بی اساس کرده است. اساسا شیوه بسیار دقیق و سنجیده شهید بود که سبب شد دستگاه اهریمنی ساواک با تمام امکانات و هزینه های گزافی که در راه شناسایی و دستگیری او مصرف کرد، برای سال ها ناکام و سردرگم بماند و درست در لحظه ای که به دستگیری او اطمینان می یافت، به خانه تخلیه شده او روبرو می شد.

شخصیت شهید سید علی اندرزگو در دورانی شکل گرفت که ایران، حوادث بسیاری چون جنبش ملی شدن نفت، تغییر دولت، حکومت نظامی های مکرر در تهران، اعدام انقلابی کسروی و هژیر توسط سید حسین امامی و متعاقب آن اعدام وی، تبعید و بازگشت آیت الله کاشانی و تظاهرات های متعددی را که به فرمان وی و نیز فداییان اسلام صورت می گرفتند، اعدام انقلابی رزم آرا توسط خلیل طهماسبی، تعطیلی بازار و نقش بازاریان در حرکت ها و مبارزات سیاسی و امثالهم را از سر گذرانده بود. سید علی از اوان زندگی، سری پرشور داشت و در محضر علما و بزرگان و در دانشگاهی به نام بازار، به خوبی با ظلم و بیداد دستگاه ستمشاهی آشنا شده بود. هنوز سیزده سال بیشتر نداشت که پس از بازگشت از سفر مشهد، در دروازه دولت تهران فریاد برآورد که، «این چه مملکتی است؟ این چه زندگی ای است ؟ این چه شاهی است؟»

به طوری که برادرش ناچار شد او را با زور به خانه ببرد. یک بار هم در خیابان اسماعیل بزاز تهران، با فرار از دست برادرش، در ملاء عام به شاه ناسزا گفت که به سبب آشنایی برادرش با یکی از مأمورین کلانتری ۶ که متوجه او شد، موضوع با عذرخواهی برادرش فیصله یافت. سید علی نسبت به فداییان اسلام و شهید نواب صفوی، ارادتی خاص داشت و در جریان مبارزات آنها قرار داشت. از سوی دیگر دارای روحیه شدید مذهبی و ظلم ستیزی بود و به همین دلیل پس از شهادت نواب صفوی، پیوسته بر مزار او حاضر می شد و شهادت وی، روحش را به شدت آزرده و کینه شاه و وابستگان او را در دلش دو چندان کرده بود.

با شکل گیری جمعیت های مؤتلفه اسلامی که خاستگاه آن، هیئت های مذهبی و بازار تهران بود و متولیان آن از مبارزین سال های دور بودند و بعضی هم با شهید نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام همکاری و آشنایی داشتند و با اخذ نظر موافق هم که در بازار تهران در مغازه برادرش به صندوق سازی اشتغال داشت. به هیئت شهید حاج صادق امانی که یکی از هیئت های تشکیل دهنده مؤتلفه بود، راه یافت و در شخصیت معنوی و مبارزاتی شهید امانی تأثیر به سزایی در ادامه راه او داشت و سید علی را به سوی فعالیت های مخفی سوق داد. او در درس میرزا علی اصغر هرندی با شهید صفار هرندی و شهید بخارایی آشنا شد و با آنها ارتباط تشکیلاتی برقرار کرد و به عنوان رابط شهیدان بخارایی، صفار هرندی و نیک نژاد با شهید صادق امانی وارد عمل شد و در شاخه نظامی به فعالیت پرداخت.

در کمیته مرکزی هیئت مؤتلفه تصمیم گرفته شد که حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت، اعدام شود. او طراح لایه ننگین کاپیتولاسیون و عنصر خود فروخته مورد حمایت انگلیس و آمریکا و مجری سیاست های غرب بود. مسئولیت ها تقسیم شدند. قرار شد عده ای مسئولیت شناسایی را به عهده بگیرند، عده ای سلاح تهیه کند و عده ای هم مجری حکم باشند. نقش شهید اندرزگو این بود که اگر گلوله های شهید بخارایی به منصور اصابت نکرد، او کار را تمام کند. مجریان طرح، در شب اول بهمن سال ۱۳۱۶ه.ش مصادف با هفدهم رمضان در منزل شهید صفار هرندی گرد آمدند و برای آخرین بار طرح عملیات را مرور و اسلحه ها را بررسی کردند. آنها قطعنامه ای تهیه و نوارهایی را به عنوان وصیتنامه، پر کردند که متأسفانه پس از دستگیری آنها به دست مأمورین شهربانی افتاد و پس از پیروزی انقلاب هم اثری از آنها به دست نیامد.
008000;">ادامه دارد ...