انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :زندگینامه شهید سید علی اندرز گو (2)
نویسنده :قمرخانم


008000;">بنام خداوند هستی بخش
800080;">زندگینامه شهید سید علی اندرز گو(2)
سید علی اندرزگو

800080;">ادامۀ زندگینامه شهید بزرگوارسید علی اندرزگو

در روز اول بهمن، در ساعت ۱۰ صبح، حسنعلی منصور در آستانه ورود به مجلس شورای ملی، توسط شهید محمد بخارایی از ناحیه شکم وگلو مورد اصابت گلوله قرار می گیرد. گلوله سوم در اسلحه محمد بخارایی گیر می کند و او دست به فرار می زند، اما روی زمین یخزده می لغزد و مأمورین او را دستگیر می کنند. پس از بازجویی از نزدیکان شهید بخارایی، شهید نیک نژاد و شهید صفار هرندی دستگیر می شوند و نام حاج صادق امانی و شهید سید علی اندرزگو نیز مطرح می گردد. شاه شخصا فرمان پیگیری و دستگیری این دو تن را صادر می کند. سرانجام حاج صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک نژاد و رضا صفار هرندی به اعدام و بقیه به حبس ابد وعده ای هم به زندان های کوتاه مدت و طولانی محکوم می شوند. سید علی نیز غایبا به اعدام محکوم و زندگی مخفی و مبارزات طولانی و پانزده ساله او آغاز می شود.

از آن زمان به بعد تعقیب سترده و شدید سید علی اندرزگو توسط مأموران ساواک، شهربانی ها و مرزبانی ها آغاز شد و تمام اعضای خانواده او و همسرش، مورد بازجویی های مکرر شکنجه و آزار قرار گرفتند. در این بین بودند افرادی که شباهتی با عکس سید علی اندرزگو داشتند که به تعداد زیاد تکثیر و به همه شهرستان ها ارسال شده بود. یکی از این افراد، محمدرضا شریفی است که به علت نشستن درکنار مغازه نجاری در گلپایگان دستگیر شد. سید علی به شکلی بسیار ماهرانه تغییر چهره و لباس می داد و با استفاده از اسامی و شناسنامه های مختلف به جاهای گوناگون، از جمله عراق و سوریه مسافرت می کرد. او چندین بار در عراق به ملاقات امام رفت و سپس به ایران بازگشت

در تیر ۱۳۴۶ یکی از جاسوسان رژیم که در صف مبارزان قرار گرفته بود، توانست بسیاری از آنها را به مسلخ بکشاند. او گزارش داد که سید علی به تازگی از عراق برگشته و با خود اعلامیه امام درباره وقایع خاورمیانه را آورده است. به دنبال این گزارش، خانه های برادر و دایی سید علی که نشانی آنها در گزارش جاسوس ساواک آمده بود، بازرسی شد و رفت و آمدها تحت مراقبت قرار گرفت، ولی باز هم ساواک ناچار شد به عجز خود در شناسایی ودستگیری شهید اندرزگو اعتراف کند. سید علی اندرزگو که مقدمات دروس حوزوی را قبل از اعدام انقلابی منصور فرا گرفته بود، بهترین راه را تغییر لباس دانست و لذا عازم قم و در حوزه علمیه مشغول به تحصیل شد و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی به زندگی مخفی خود ادامه دارد. عسکهای تکثیر شده که در اختیار ادارات ساواک و شهربانی ها بود، با لباس شخصی بود و لذا شناسایی او در لباس روحانی، بسیار دشوار بود.

در سال ۱۳۴۷، رژیم تصمیم می گیرد در قم سینمایی بسازد. شیخ عباس تهرانی با جمع کردن طلاب و مراجعه به بیت مراجع تقلید از جمله آیت الله گلپایگانی و ایراد سخنرانی در منزل آنها، به این اقدام اعتراض می کند. به رغم تلاش های او، سینما ساخته می شودتا این که گروهی به نام عباس آباد، با کمک شهید اندرزگو، سینما را منفجر می کنند. با این کار، پرونده جدیدی با عنوان شیخ عباس، در ساواک قم گشوده و گزارش هایی به مرکز ارسال می شود. شیخ عباس، در ساواک قم گشوده و گزارش هایی به مرکز ارسال می شود.

شیخ عباس تهرانی با کمک یکی از دوستانش به مدرسه علمیه چیذر که تازه افتتاح شده بود می رود، البته با لباس معمولی. او مدتی در آنجا تحصیل کرد و مجدداً در روز نیمه شعبان و در مراسمی، ملبس به لباس روحانیت شد و مثل یک طلبه معمولی به تبلیغ و تدریس پرداخت، روضه های خانگی را قبول کرد، به منبر رفت، امام جماعت مسجد رستم آباد شد و با دعوت شخصیت های روحانی حوزه علمیه قم از قبیل مرحوم آیت الله مشکینی به عنوان طلبه ای فعال شهرت یافت.

شهید اندرزگو در نهایت پنهانکاری و همزمان با تحصیل و تدریس در حوزه علمیه چیذر، به مبارزات خود نیز ادامه داد. او در این دوران با محمد مفیدی ارتباط گرفت و با تأمین اسلحه و دادن اطلاعات، در سازماندهی تشکیلات حزب الله شرکت کرد.محمد مفیدی پس از اعدام انقلابی تیمسار طاهری دستگیر شد و شهید اندرزگو با نهایت هوشیاری و به موقع، به قم رفت و هنگامی که متوجه شد محمد مفیدی درباره او اطلاعاتی به ساواک نداده است، باخیال راحت به فعالیت هایش ادامه داد. در این دوران هنوز در سازمان مجاهدین خلق از پذیرش مارکسیسم زمزمه ای شنیده نمی شد. سید علی اندرزگو از ایام گذشته و از جلسات مذهبی مسجد هدایت و مکتب توحید و… با احمد رضائی آشنائی داشت و اسلحه و مهمات و کمک های مالی بسیاری را به سازمان مجاهدین رساند و در تسریع حرکت مسلحانه نقش شایانی داشت.

رساند و در تسریع حرکت مسلحانه نقش شایانی داشت.پس از لو رفتن مجید فیاض که از شاگردان درس عربی او در مدرسه چیذر بود و پس از دستگیری محمد مفیدی که سلاح را از شهید اندرزگو تحویل می گرفت، نام شیخ عباس تهرانی و نیز محل اختفای اسلحه ها بر ساواک آشکار شد. ساواک به سراغ پدر زن شهید رفت و همراه او، برای دستگیری سید علی عازم قم شدند. سید به سفری تبلیغی رفته بود و در بازگشت و با شامه ای قوی،متوجه می شود که خانه تحت کنترل است. او با ترفندی عجیب وارد خانه می شود، دست همسر و فرزند شش ماهه اش را می گیرد و به تهران می آید و در منزل یکی از دوستان قدیمی اش سکونت می کند. او پس از سه روز با تغییر چهره و قیافه به قصدخروج از کشور به مشهد می رود. در آنجا با کمک دوستان و همرزمان، از جمله آیت الله واعظ طبسی، از طریق زاهدان به افغانستان می رود،‌اما آنجا را برای اقامت خانواده اش مناسب نمی بیند و بر می گردد و در مشهد ساکن می شود.

او اولین کاری که می کند درست کردن شناسنامه جعلی برای خود، همسر و فرزندش است. از آن روز به بعد نام او سید حسین حسینی می شود. ساواک طی طرحی اعلام کرده بود که مشخصات مستأجرین باید توسط صاحب خانه ها به شهربانی ها اعلام شود، لذا او با کمک دوستانش در کوچه بازار سرشور، خانه کوچکی می خرد ودر آنجا ساکن می شود.یکی از فعالیت های او در مشهد این بود که در عین حال که به شدت از سوی ساواک تحت تعقیب بود، افرادی را که پس از ضربه های ساواک، به سازمان مجاهدین، متواری شده بودند، سازماندهی می کرد. دکتر حسین حسینی، شهید اندرزگوی سابق، این بارفعالیت های خود را به آن سوی مرزها نیز کشاند و سفرهای متعددی به لبنان و پایگاه های فلسطینی کرد و توسط نیروهای مذهبی در سازمان الفتح و با کمک جلال الدین فارسی آموزش دید.

در سال ۵۰،۴۹ که نشانه های انحرافات فکری در سازمان مجاهدین ملموس و تکیه بر فقر در مبارزه و تحلیل های طبقاتی و پرداختن به زیربنای اقتصادی بارزتر شد، شهید اندرزگو که شامه ای قوی و تفکری اصیل و دینی داشت. از آنها کناره گیری کرد و در فهرست افرادی قرار گرفت که سازمان مجاهدین نیز قصدکشتن آنها را داشت. این مسئله فشار بار مبارزاتی را روی شانه های او سنگین تر کرد.

در شهید اندرزگو دریایی از توکل موج می زد و در سخت ترین شرایط با تمسک به حبل المتین ذکر، خود را از مهلکه ها رهایی می بخشید. او که در استفاده به جا و به موقع از پوشش های مناسب، نهایت پنهانکاری را انجام می داد، با رعایت کامل رازداری و ایفای نقش های مختلف و با استفاده ماهرانه از لهجه های محلی گوناگون، جعل در اسناد و مدارک، داشتن کانال های قوی وگسترده ارتباطی مجزا، توانست قریب به پانزده سال، یکی از مخوف ترین سازمان های امنیتی را حیران نگه دارد. او بسیار پایبند مسائل دینی و مهربان و خوشرو بود و لحظه ای از کمک به افراد تهیدست دریغ نمی کرد. با آنکه در طول زندگی مبارزاتی، مبالغ هنگفتی پول در اختیارش بود، به یک زندگی ساده و معمولی، قناعت می کرد. او لحظه ای از خودسازی غافل نبوده و هرگز وظایف خویش را فراموش نکرد.

سرانجام این اسوه مبارزه و مقاومت در شب نوزدهم رمضان سال ۵۷، هنگامی که برای افطار به منزل حاج اکبر صالحی می رفت، توسط مأموران ساواک که در کمین وی نشسته بودند، به رگبار گلوله بسته شد و به این ترتیب زندگی یکی از اعجاب انگیزترین اسوه های مبارزه و مقاومت به پایان رسید.

0000cd;">این چهره عزیز و ناشناخته را بهتر بشناسید

800080;">اسطوره تنها

لازم می دانم یاد کنم از شهیدی از سلاله پیغمبر و از دودمان پاک علی، شهید سید علی اندرزگو، چریک مبارزه مسلمان که امروز سالگرد شهادت پر افتخار اوست. فرزند علی بود، همنام علی بود، همگام و همراه علی بود. من لازم می دانم به امت مسلمان سفارش بکنم،سعی کنید این چهره های عزیز و ناشناخته را بهتر بشناسید. این مرد مسلمان مبارز در طول چهارده سال که مشغول مبارزه بود، چهارده سال زندگی مخفی با نهایت شدت، دستگاه جهنمی ساواک شاه بدبخت را آن چنان حیران و سرگشته کرده بود که کارش معجزآسا می نمود. برای خدا مبارزه کرد،برای خدا از پیوستن به گروه های مدعی سرباز زد، برای خدا خطر ساواک و خطر بعضی از گروه هائی را که مایل بودند او را به طرف خود جذب کنند و حاضر نمی شد به آنها جذب بشود، این خطرها را برای خدا تحمل کرد و برای خدا هم شهید شد. رحمت خدا بر او باد. درود ما مسلمانان بر او باد.

برگزیده از بیانات مقام معظم رهبری، خطبه های نماز جمعه تهران، ۱۰/۵/۱۳۵۹

شادی روح مطهراین شهید بزرگوار و همه شهدای گرانقدراز صدراسلام تا به امروز
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
 واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین

008000;">الهی بحق عمه سادات «عجل لولیک الفرج»
یا زهـــــــرا سلام الله علیها


a (18).jpg

http://teeteel.notkade.com