انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :بازوی کبود فاطمه (سلام الله علیها)
نویسنده :عاشق کربلا


صاحب کشکول ، جناب آقای زاهدی که یکی از فضلای حوزه ی علمیه ی قم می باشد ، در کتاب خود نقل می کند:

«من بارها از خود آیت الله سید مرتضی حسینی فیروز آبادی شنیدم که می فرمود:

زمانی که در نجف اشرف بودم ، شبی در عالم خواب می دیدم در منزل شخصی خود ، مجلسی اقامه شده و در آن مجلس، فاطمه ی زهرا سلام الله علیها با چادر نشسته اند. افرادی از مومنین به صف ایستاده ، یکی پس از دیگری می آیند عرض ادب می کنند و می روند. پس از اینکه همه رفتند، حضرت چادر را کنار زد- من از این عمل بی بی متوجه شدم که چون من به آن حضرت محرم هستم ، لذا این عمل را انجام داد- چه جمالی! در عالم خواب با خود گفتم: صورتش شبیه به صورت پیامبر(ص) است. بعد مثل اینکه خودم بر خودم اشکال می کردم که تو مگر صورت پیامبر (ص) را دیده ای که چنین می گویی؟ در جواب خودم شروع به عرفان بافی کردم و به خودم گفتم: جمال پیامبر در قلب هر مومنی منقوش است .

سپس جلوتر رفته ، عرض کردم: مادر! آیا این که قریب به 1400 سال است ، خطبا می گویند: شوهرت علی را با سر بی عمامه و دوش بی ردا و ریسمان بر گردن به مسجد بردند ، صحت دارد؟

بی بی فرمود:« استحقروا ابالحسن بعد رسول الله؛ مردم بعد از رسول خدا (ص) ابالحسن را حقیر شمردند.»

من به فارسی سخن می گفتم و حضرت به عربی جواب می داد. عرض کردم: مادر قریب 1400 سال است مورخین نوشته اند و خطبا و گویندگان بر بالای منابر می گویند که آن نانجیب به بازوی شما تازیانه زده و سیاه شد.

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: «بلی!» آنگاه  دست راست را از آستین بیرون آورد و دیدم بازوی مادرم سیاه و کبود است.upload/Geryeeupload/Geryee

منبع: خواب های حقیقی یا پروازهای ناب ص 221 و 222

مولف: محمد حسین رجایی خراسانی