انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :اولین حضور امال در کلاس بعد از یک ترم
نویسنده :emal


800080;">پنجشنبه هفته گذشته تاریخ 26 / 2 / 93 طبق معمول بعد از یک ترم غیبت از کلاس و تهدید استاد از اخراج کردنم به دلیل غیبت های غیر موجه مجبور شدم صبح ساعت هشت سر کلاس
تعلیم و تربیت اسلامی حاضر بشم صبح زود با ابجی قمر بعد از دعای عهد یه کم حرفیدم و اماده شدم واسه حضور در کلاس ، وقتی رسیدم سرحال بودم و اصلا اثری از خستگی شب گذشته در من نبود ولی خجالت میکشیدم با استاد روبرو شم از بس نرفته بودم میترسیدم یه چیزی جلو بچه ها بهم بگه و منم بخاطر حرمت استادی نتونم جواب بدم و توی دلم قلمبه شه و بدتر ناراحت بشم ولی به هر جهت بود در کلاس شرکت کردم و طبق معمول ردیف اول رو بروی تریبون استاد نشستم ، الحق که چه خوب تسلط بر موضوع درس داشت و قشنگ توضیح میداد واقعا حیفم اومد که چرا همه کلاس هاش رو شرکت نکردم اما استاد بسیار قانون مند و خشکی بود و اصلا خنده به لبهاش نمیومد همش منتظربودم وقت حضور و غیاب برسه و استاده یه تیکه بارم کنه و داشتم خودمو آماده میکردم که زیاد ناراحت نشم و حق رو بهش میدادم ولی یه چیزی هی تفکراتم رو بهم میریخت و اون چیزی نبود جز یه پشه مزاحم که هی دور سر استاد ویز ویز میکرد و هر چی استاد دستش رو تکون میداد دست از سر کچل این بیچاره بر نمیداشت دلم میخواست یه حشره کش بیارم و واسه خودشیرینی هم که شده به سر استاد که بسیار خلوت از مو بود بزنم که بیچاره رو ایقد اذیت نکنه ، خلاصه استاد گرم توضیح بود که یکی از دانشجوها وارد شد و گفت سلام علیکم خسته نباشید استاد ، استاد هم به گرمی جوابش رو داد و گفت علیکم سلام بفرمایید خوش اومدید ، وقتی اقای ....پ.... سر جاش نشست استاد یه نفس عمیق کشید و میخواست بگه بله ادامه درس رو میدم که یه هو .... به من که روبروش نشسته بودم مات شد و گفت پشهه رو خوردم خدایا منو کجا میدی سرمو کردم زیر چادرم و عق میزدم و استاد سرفه میکرد اما دریغ از یه پرش دریغ از پای پشه خلاصه هر کاری کرد نتونست تفاله پشه رو پس بده و کاملا نوش جانش کرد هی به خودم میگفتم امال خجالت بکش تو که نخوردی چیزی نشده سرمو از زیر چادر در میاوردم چشمم به کله کچل استاد که میخورد یاد پشه جوون مرگ شده می افتادم حالم بد میشد سرمو میکردم زیر چادر و عق میزدم و میخندیدم حالا بگو خوردی که خوردی چرا برای من گفتی ؟ ای خداااااااا بعد از یک ترم و اندی بیای سر کلاس اونم این بشه حال و روزت از ترس اینکه استاد چیزی بهم بگه جرات بیرون رفتن رو نداشتم سعی میکردم به هر جا نگاه کنم الا به استاد ، تا آخر کلاس یه دم استاد سرفه میکرد ولی حاضر نمیشد بره بیرون دهنش رو آب بزنه تا منم یه خورده نفس بکشم آخر سرگفتم دست پیش رو بگیرم پس نیفتم  به زور خودم رو گرفتم رفتم پیش استاد اصلا هم بهش نگاه نمیکردم ،گفتم ببخشید استاد من این مدت همش مریض بودم و نتونستم سر کلاس حاضر بشم امروز هم تب داشتم ولی چون سفارش کرده بودید بیام خدمت رسیدم ، اونم نه گذاشت و نه برداشت گفت نیومده بودی بهتر بود ، گفتم چرا استاد ؟ گفت ندیدی چقد قدمت برام سنگین بود اون پشه لعنتی رو خوردم ، واااااااااااااااااااااای یکی بیاد منو بگیره چنان عقی زدم که نزدیک بود روی استاد بالا بیارم دویدم و از کلاس رفتم بیرون تا ظهر یه سر عق می زدم و میخندیدم .