انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :من از غم عشق تو شبی خواب ندارم
نویسنده :بهار


من از غم عشق تو شبی خواب ندارم
ای کاش که امشب تو دمی رخ بنمايی
هر جمعه به ره منتظر و چشم به راهت
ای مه٬ چه شود گر تو به زودی ز ره آيی
گفتم غم دل با دگران باز نگويم
زيرا که تويی يار من ای روح خدايی
ديوانه روی تو شدم ای بت عيار
ای وای من ار٬ ديده به رويم نگشايی
وصف تو ز هر عاقل و ديوانه شنيدم
مجنون شدم و دم نزدم٬ جز به نوايی
تا چشم در آن چشم سياه تو فکندم
از بند نگاهت نبود هيچ رهايی
زان عهد که در صبح ازل با نمودم
تا صبح قيامت نکم ميل جدايی
در دوری تو ای همه‌ی بود و نبودم
ديگر چه کنم؟ گر نکنم ناله سرايی
عشق تو مرا کشت و در اين گوشه غربت
فرياد نمودم٬ تو کجايی!؟ تو کجايی!؟
هر شعر که گفتم همه در مدح تو گفتم
باشد که تو غم از رخ من پاک نمايی
دی با دل خود عهد نمودم که چو آيی
من ساز نوازم٬ تو برم شعر سرايی
انگشت نمای همه‌ی شهرم و غم نيست!
ای يار سفر کرده اگر باز بيايی