انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :داستان دیوانه باهوش
نویسنده :فاطمه منتظر


800000;">مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد.

800000;">هنگامی‌که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آن‌ها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره‌ها را برد.

800000;">مرد حیران مانده بود که چه کار کند.

800000;">تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.

800000;">در این حین، یکی از دیوانه‌ها که از پشت نرده‌های حیاط  تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:

800000;">از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می‌گوید و بهتر است همین کار را بکند.

800000;">پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.

800000;">هنگامی‌که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت:

800000;">خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.

800000;">پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟

800000;">دیوانه لبخندی زد و گفت:
من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم
.