آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
برای سلامتی کسایی که شاید یادمون رفته...
دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۲ ۱۲:۱۴ بعد از ظهر
[#6]
|
||
بانو
شماره عضویت :
12
حالت :
ارسال ها :
3166
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
356
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
13846
پسند ها :
3168
تشکر شده : 2569
|
یاد بابام افتادم وقتی این تخت بیمارستان و شش های داغون اون آقای اولی رو دیدم
هرچقد هم بگیم درکش سخته بدون آب میشه زنده بود ولو چند روز بدون غذا هم میشه ولی بدون نفس نمیشههههههههههههههههههه ای خدا بارها آرزو کردم که کاش بمیرم ولی نبینم بابامو اینطوری الانم که دارم اینو مینویسم انقد گریه کردم که نای حرف زدن هم ندارم اصلا نمیدونم چی بگم موندم ازخدا گله کنم یا.... پس چرا صدامو نمیشنوی خداجون چرا با ما بد تا میکنی خداجون ای خدااااااااااا انقد دلم برای محبت پدری تنگ شده که فکرکنم جز خودش کسی نمیتونه بفهمه چقدر
ویرایش ارسال توسط : الی . ارمیا
در تاریخ : دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۲ ۱۲:۱۷ بعد از ظهر |
||
|