انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :آ.........خ که چقدر خسته ام...
نویسنده :بلاغ مبین


خسته ام...

خسته از خستگی...خسته از دلتنگی های بیخود و بی جهت...

خسته از دنیای کسل کننده وبی حوصله...

دلم یه مشت و مال حسابی میخاد...یکی باشه که بیاد قشنگ این شونه هامو ماساژ بده

شاید خستگی از تنم رفت بیرون.............................................................

 
حکایت عجیبیه...

رفتار ما آدم ها را خدا می بینه و فاش نمی کنه

مردم نمی بینن و فریاد می زنن….. !!!

بعضــی وقـتــا انـقــدر از زنــدگــی خـســـتـه مـیـشـــم کـه دلـم مـیـخـواد

قـبـل از خـواب سـاعـتـو روی "هـیـــچــوقـت" 

کـــوک کـنـم ...


معلوم نیست تو این دنیا چیکاره ام...گم شدم حسابی...

یکی بیاد منو پیدا کنه...یکی بیاد منو تحویل خود خودم بده...

اووووووف که چقدر بده آدم گم بشه و هیشکی نباشه که پیداش کنه....


خدايــــا ...


مي خوام اعتراف کنــم ،

ديگـــه نمیتونم

خسته ام ،

من امانت دار خوبي نيستم ،

" منو از خودم بگیر "....

مال خودت ،

من نمي تونم نگهش دارم ...!!!

از اینهمه صبوری کردن خسته ام....

اه که چقدر تلخه این صبر...

دلم میخاد برم یه جایی فقط داد بزنم...با صدای بلند...

از این فریادهایی که بی صدا تو گلوم مونده و تو گلوم خفه شد خسته ام...

 

 

نمی دانم چه می خواهم خدایا... به دنبال چه می گردم...
شب و روز چه می جوید... نگاه خسته من چرا
افسرده است این قلب پرسوزگریزانم از این...
مردم كه با من به ظاهر همدم و یكرنگ هستند...
ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد...
پیرایه بستند دل من ای دل دیوانه من كه...
می سوزی از این بیگانگی ها مكن دیگر...
ز دست غیر فریاد خدا را بس كن این دیوانگی ها...

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیرخسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم

  
 عشق یعنی سوختن تا ساختن ،
عشق یعنی عقل و دین را باختن ،
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ،
عشق یعنی گم شدن در باغ دل ،
عشق یعنی تو ملامت کن مرا،
عشق یعنی می ستایم من تو را ،
عشق یعنی در پی تو در به در ،
عشق یعنی یک بیاباق یعنی با تو آغاز سفر ،
عشق یعنی قلبی آماج خطر،
عشق یعنی تو بران از خود مرا ،
عشق یعنی باز می خوانم تو را ،
عشق یعنی بگذری از آبرو ،
عشق یعنی کلبه های آرزو،
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام ،
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،
عشق یعنی دل سپردن تا ابد ،
عشق یعنی سروهای سر بلند ،
عشق یعنی خارها هم گل کنند،
عشق یعنی تو بسوزانی مرا ،
عشق یعنی سایه بانم من تو را ،
عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،
عشق یعنی می پرستم من تو را،
عشق یعنی آن نخستین حرفها ،
عشق یعنی در میان برفها ،
عشق یعنی یاد آن روز نخست ،
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست ،
عشق یعنی تک درختی در کویر ،
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر،
عشق یعنی بگذری از هفت خان ،
عشق یعنی آرش و تیر و کمان ...

عشق یعنی بی پروا شدن 
سعی از قطره تا دریا شدن
 
0000cd;">من خیلی خسته ام...بی حوصله و کسل

دلم آسمون میخاددددددددددددددددددددددد

http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRnrTz3wIDxmnu3TWb2U0P4ZhuU_vOYmy3D0-XiB0YXByVEGpWWMA