انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :* پاییزت پر از رگبار آرزوهای قشنگ
نویسنده :یسنا


* پاییزت پر از رگبار آرزوهای قشنگ
اولین لحظه های پاییزت از نم نم باران خوشرنگ
و من آرزومند آرزوهایت ...

* نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی
اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد
پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست ...

 

 

* میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی
فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی

* برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است...

* یک پنجره از ابر بهارم لبریز
لبریزتر از غم غروب پاییز
در محکمه ام نوشت دنیا روزی
تبعید به غربت جنوب پاییز ...

* بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز

* برگ های پاییزی
سرشار از شعور درخت اند
و خاطرات سه فصل را بر دوش می کشند
آرام قدم بگذار ….
بر چهره ی تکیده ی آن ها
این برگها حرمت دارند.

* براى همه پاییز با مهر شروع میشه
اما پاییز زندگى من
جایى شروع شد که مهر تو تموم شد ...

* از پاییز
مهرش برای تو
برگ ریزش برای من

* عمر ما عاقبت ای دوست بسر خواهد رسید
باد پاییز ندانی بی خبر خواهد رسید
گل نباشیم اگر گلشن چو خارستان کنیم
بعد ما خار فراوان به ثمر خواهد رسید

* پاییز فصل آمدن شکوفه ها نیست
پاییز فصل سبز شدن درختان نیست
پاییز فصل جیک جیک گنجشکان نیست
پاییز فصل با تو بودن است
در هوای بارانی اش تو را در اغوش میگیرم
تا بهترین خاطره ی من از یک روز بارانی شود
بی قراری هایم ، پاییز می خواهد و چشم های عاشقت
نگاهت را از من نگیر
این پاییز را عاشقم باش، لطفاً ...

* من از شما گفتن تو بدم می آید
عزیزم مرا سرد خطاب نکن
این پاییز میخواهم تا افتادن آخرین برگ
با تو دیوانگی ها کنم!

* سومین فصل سال یعنی من
آرزوی محال یعنی من
یک غزل عاشقانه یعنی تو
مثنوی های لال یعنی من

* نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست

* تنهایی
نام دیگر پاییز است
هرچه عمیق تر
برگ ریزان خاطره هاتْ بیش تر...

* ما را چه به مهتاب که ما تیره و تاریم
در موسم پاییز، چونان ابر بهاریم
محبوبه و مینا به کجا ای گل مریم
ما بذر نداریم که یک لاله بکاریم

* دوباره پاییز…
اما نه فصل خزان زرد!
دوباره پاییز…
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز…
فصل زیبای سادگی…
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی!

* و امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر
فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود
دلش آغوش گرم میخواهد...

* باز پاییز است، اندکی از مهر پیداست
حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست...

* غم انگیز است پاییز
و غم انگیزتر
وقتی تو باشی و
من برگ ها را با خیال ت
تنها قدم بزنم.

* بهار من! بپذیرم به شعر پاییزی
غزل غزل به فدایت اگرچه ناچیز است
هنوز بوی تو دارد هوای شعر و غزل
خوشا که شعر تو همچون شکوفه نوخیز است

* هی پاییز
ابرهایت را زود بفرست
شستن این گرد غم از دل من چندین پاییز باران میخواهد...

* باران غم پاییز است
باران نم اشک چشمه ی پاییز است
این سیل که می بینی روان است به هر سوی
اشک غم عشق دل دیوانه ی پاییز است

* پاییز منم که هر روز چهره ی زردم را
با سیلی دروغهایت
سرخ می کنم
تا هرگز نفهمی
آنکه بهار سبزم را
به خزان نشاند تو بودی.

* پاییز
فصل رسیدن انارهای سرخ است
و انار
چه دل خونی دارد
از رسیدن!

* شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست از آنک
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد!

* دلم برای پاییز خودم تنگ شده
دل پاییزی خودم
کاش اشکی بود دلم را میشست
این روزها آسمان دلم آنقدر ابریست
که پاییز هم برای آمدنش استخاره میکند

* پاییز را دوست دارم
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام.

* همره باد سر پاییزی، سرنوشت من و تو گشته جدا
رهسپاری عشق من، اکنون، میسپارم تو را به دست خدا...