انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :بابای شهیدم!
نویسنده :یسنا


بابای شهیدم!

نمی دانم چرا اینقدر زود دلم برایت تنگ می شود....
تو که در نفس هایم نفس می کشی...تو که از چشم من دنیا را نگاه می کنی...
تویی که از آبی ترین آسمانها عروج کردی تا بودنت را، ارزانی تنهاییم کنی...
تویی که مرا از تاریک ترین اعماق این دریای همیشه طوفانی، تا حقیقت شیرین نور و روشنایی بالا آوردی...
و بعد آمدنت، همیشه دریا آرام است و ساکت...
نه غرش موجی و نه بیقراری قایقی بر روی آب برای رسیدن به ساحل...
که تو خود ساحلی هستی بی پایان...دورادور این بیکرانه تلاطم های گاه و بیگاه....
و تاریکی سرگردانی ام را، از اسارت جوش و خروش های سر به هوا نجات دادی...
نمی شود درک کرد...
نمی شود فهمید ، راز این دلتنگی را
این روزها اگر بغضی ترک می خورد.......
اگر آهی از تارهای داغدیده ی سازم بر می خیزد...
بدان همه برای توست...
برای تو که امید دارم روزی خواهد رسید که مرا هم به جمع خودتان ملحق گردانی و دلم را به نور وجودتان متبرک کنی...
و من چشم انتظار آن لحظه، هر گاه باران چشمانم سرازیر شود، صدایت می زنم...