انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :یک قرار عاشقانه
نویسنده :باران 313



یک شکلات به من تعارف کرد و یکی هم به دوستم که کنار حوض باب الرضا ایستاده بودیم و تقریبا داشتیم کمی سرما می خوردیم... از آن مردهای پر انرژی روزگار بود و البته زائری عزیز که این روزها کمتر چنین آدم‌هایی به چشم می‌بینم. موهایش تقریبا داشت به سفیدی می‌زد. می‌گفت: من هر روز صبح به آقا عرض ارادت می‌کنم و بعد می روم سر کار، بعد از نذری هم که کردم هر چهارشنبه هرجای دنیا باشم، خودم را به حرمش می‌رسانم... وعده و قرارم را با امام‌م حاضر نیستم با هیچ کجای دنیا عوض کنم!