انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :صبحی دیگر...
نویسنده :یسنا


 

 

صدای گنجشک ها را که می شنوم حس غریبی مرا بیدار می کند
تا صبحی دیگر را با غم و فریادهای حبس شده در سینه ام به شب همدم غم هایم برسانم
،در کویر خشک زندگی ام تک و تنها نشسته ام و سیل باران های اشکم
مرا بدرقه می کند به روزهای تلخی که به سختی می گذرد،خدایا ای مهرباترین
مهربانان نفس را از سینه ام بگیر و راحتم کن،دلتنگم و خسته ام،
خسته تر از هر آن چه  که بخواهی لحظه ای به آن فکر کنی،
چقدر تلخست لحظه های پر از غم و اندوه های بی پایان روزگار
پاییزی ام. . .