انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :دلتنگ هویزه
نویسنده :غروب کربلا 313
"بخشدار هویزه را گفتند ترک کن شهر خویشتن را زود
خیل صدامیان کافر کیش آمده در کنار شهر فرود
جز تو و چند پاسدار جوان کس ندارد در این دیار وجود
راههای امید شد بسته بابهای نجات شد مسدود
گر بمانی اسیر خواهی شد ور کنی جنگ میشوی نابود
زن و فرزند خویش را بگیر رخت میفکن به آن سوی رود
غیر تسلیم یا فرار ترا چاره دیگری نخواهد بود
همچو اسپند بر جهید ز جا مرد تا این حدیث تلخ شنود
گفت من ترک آشیانه خویش نکنم گر کنم ز جان بدرود
گر سپارم وطن به دست عدو ما دراز من رضا نخواهد بود
مگذارند همسر و پسرم کنم از آشیان خود بدرود
دخترم با دو دست کوچک خویش رهگذار مرا کند مسدود
تا که خون در رگ است و جان در تن سر نیارم به پیش خصم فرود
میستیزم به ناخن و دندان نهراسم ز تیر و آتش و دود یا کنم خصم را برون
ز وطن یا شوم کشته در ره مقصود
روز دیگر ز بخشدار نماند جز تنی سرد و نقش خونآلود
آن طرفتر دو کودک و یک زن خفته در خون خود خشنود
گفت حب الوطن من الایمان پیک مسعود کردگار ودود
آفرین باد بر چنان ایمان آفرین باد بر چنین موجود"