انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :خب بیا خواهر منو بگیر
نویسنده :صبا


روزی یکی از نیروها می‌آید برای مرخصی تا برود برای خواستگاری.
آمده بود مرخصی بگیرد. یک نگاهی بهش کرد و گفت: «می‌خواهی بری ازدواج کنی؟»
گفت: «آره، می‌خواهم برم خواستگاری
درنگی کرد و گفت: «خب بیا خواهر منو بگیر
خوشحال شد و گفت: «جدی می‌گید آقا مهدی؟»
آقا مهدی گفت: «به خانواده‌ات بگو برن ببینن، اگه پسندیدن، بیا مرخصی بگیر برو
بندة خدا در پوست خودش نمی‌گنجید. دوید و رفت مخابرات. تماس گرفت و به خانواده‌اش گفت:
«فرماندة لشگرمون گفته بیا خواهر منو بگیر، برید خواستگاریش...»

بچه‌های مخابرات مرده بودند از خنده. پرسیده بود: «چرا می‌خندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من!» گفته بودند: «آقا مهدی سه تا خواهر داره، دو تاشون ازدواج کردن،
یکی شون هم، یکی دو ماه بیشتر نداره


یاد و خاطره فرمانده لشکر 17 علی ابن ابیطالب شهید مهدی زین الدین

یاد و خاطره همه شهدای جنگ تحمیلی بخیر و روحشان شاد باد. «نسال الله منازل الشهداء»