008080;">خدایـــا بهانه دارد دلــم.....
008080;">امشب تمام حرف هایم چکه می کند
008080;">روی صورت صفحه هایم خدایا مثل همیشه
008080;">آمده ام و باز هم من هستم و این دل بی قــرار...
008080;">دلم میخواهد آسمان و زمین را در چمدانم بگذارم تا
008080;">در ازدحام پرنده های بی ترانه لحظه ای با تو سخن بگویم....
008080;">می شود دمی پای درد و دلم بنشینی و شمعی برایم روشن کنیو ....
008080;">بال های حکمتت را برایم شرح دهی؟
008080;">می شود همراه من خیابان های دیروز را بگردی..
008080;">و غزل های گمشده ام را پیدا کنی؟؟
008080;">چشم هایم را که می بندم آرام پشت پلک های نگاهم بنشینی و
008080;">به من یاد دهی که چگونه وازه ها را کنار هم بچینم وبا تو حرف بزنم خدایا....
008080;">می شود قصه ی دل های شکسته را برایم باز گو کنی؟
008080;">بی آنکه باز هم به یاد بیاورم ...
008080;">روزی در دهکده ای دلی بود که شاخ و برگهایش در بهار زرد شد....
008080;">راستی ...
008080;">چقدر حرف زدن با تو خوب است...
008080;">وقتی دانه دانه قطره ی امید به روی صورتم می پاشی..
008080;">وقتی دلم را تو بند می زنی و تلخ هایم را شیرین میکنی...
008080;">از تو می نویسم...
008080;">با قلم که نه .....
008080;">با واژه های دلم می بینی خدای من؟؟؟
008080;">تو که باشی....
008080;">قلم هم برای نوشتن کم می آورد...
008080;">تو که باشی...
008080;">نیازی به قلم و کلمه نیست...
008080;">همین بس که تو هستی...
008080;">تو را سپاس که بیشتر از حجم دلهامان