انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :............................................................................
نویسنده :هدف برتر
🐄 گاو, ما ما مي کرد
🐏 گوسفند بع بع مي کرد
🐕 سگ واق واق مي کرد
و همه با هم فرياد ميزدند حسنک کجايي…؟
👦❓📢📢📣
شب شده بود ⛺
اما حسنک به خانه نيامده بود.🏡
حسنک مدت هاي زيادي است که به خانه نمي آيد.
🏠😔
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن ميکند
🏫🌃🏢🏨 🏃
او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود چسب مو ميزند
🚶
موهاي حسنک ديگر مثل پشم گوسفند نيست، چون او موهاي خود را اتو ميکند.
👱
ديروز که حسنک با کبري چت ميکرد، کبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.
👱💻👧
کبري تصميم داشت حسنک را رها کند و ديگر با او چت نکند چون او با پتروس آشنا شده بود.
💑
پتروس هميشه پاي کامپيوترش نشسته بود و چت مي کرد.
💻
پتروس ديد که سد سوراخ شده،
اما انگشت او درد مي کرد،
چون زياد چت کرده بود.
او نمي دانست که سد تا چند لحظه ي ديگر ميشکند.
پتروس در حال چت کردن غرق شد.
🏊
براي مراسم دفن او کبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود،
🚞
اما کوه روي ريل ريزش کرده بود.🗻
ريزعلي ديد که کوه ريزش کرده اما حوصله نداشت.
ريزعلي سردش بود و دلش نميخواست لباسش را در آورد. ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله ى درد سر نداشت.
💂🔦
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.
🔥💥
کبري و مسافران قطار مردند.
😓💑👪👴👵👨
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.
خانه مثل هميشه سوت و کور بود.
🏠
الان چند سالي است که کوکب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد.
👩
او حتي مهمان خوانده هم ندارد.
او حوصله ي مهمان ندارد.
او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سير کند.
💸💰
ديگر تخم مرغ و پنير ندارد.
🍳🍞🐣
چون همه چيز با تحريم ها گران شده است
💰
او گوشت ندارد.
🍗🍖
او آخرين بار که گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.
👻
اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد.
چون کشور ما خيلي چوپان دروغگو دارد.
👻👻👻🎃😹
——————————
به همين دليل است که ديگر در کتابهاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد
😥😥😥😥😥😥
این نوشته درعين سادگى خيلى به دلم نشست گفتم برای شما هم ارسال کنم