انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :منطق شگفت انگیز بهلول!
نویسنده :mosafer


آورده اند که روزی ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود . بهلول هم در گوشه ای نشسته و به درس او گوش می داد . ابوحنیفه در بین درس گفتن اظهار نمود که امام صادق (ع) سه مطلب اظهار مینماید که مورد تصدیق من نمی باشد و آن سه مطلب به این نحو است :
اوّل آنکه می گوید شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنکه شیطان خود از آتش خلق شده و چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید و جنس از جنس متاذی نمی شود .
دوم آنکه می گوید خدا را نتوان دید حال آنکه چیزی که موجود است باید دیده شود .پس خدا را با چشم می توان دید .
سوم آنکه می گوید مکلف ( مسئول) فاعل فعل خود است که خودش اعمال را به جا می آورد حال آنکه تصور و شواهد بر خلاف این است . یعنی عملی که از بنده سر میزند از جانب خداست و ربطی به بنده ندارد .
چون ابوحنیفه این مطالب را گفت بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف ابوحنیفه پرتاب نمود که از قضا آن کلوخ به پیشانی ابو حنیفه خورد  و او را سخت ناراحت نمود و سپس بهلول فرار کرد . شاگردان ابوحنیفه عقب او دویده و او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت او را نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند .
بهلول جواب داد ابوحنیفه را حاضر نمایید تا جواب او را بدهم .چون ابو حنیفه حاضر شد بهلول به او گفت : از من چه ستمی به تو رسیده ؟
ابو حنیفه گفت : کلوخی به پیشانی من زده ای و پیشانی و سر من درد گرفت . بهلول گفت درد را می توانی به من نشان دهی ؟ ابوحنیفه گفت : مگر می شود درد را نشان داد ؟
بهلول جواب داد : تو خود می گفتی که چیزی که وجود دارد را می توان دید و بر امام صادق (ع) اعتراض می نمودی و می گفتی چه معنی دارد خدای تعالی وجود داشته باشد و او را نتوان دید ؟ و دیگر اینکه تو در دعوی خود کاذب و دروغگویی که می گویی کلوخ سر تو را به درد آورد زیرا کلوخ از جنس خاک است و تو هم از خاک آفریده شده ای . پس چگونه از جنس خود متاذی می شوی ؟
و مطلب سوم خود گفتی که افعال بندگان از جانب خداست پس چگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آورده ای و از من شکایت داری و ادعای قصاص می نمایی . ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را شنید شرمنده و خجل شده ( ضایع شد! ) و از مجلس خلیفه بیرون رفت .