008000;">یادم هست یک بار دیدم کنار قبر آماده ای نشسته و بدجوری توی خودش فرو رفته. قد بلند و رشیدی داشت. زدم روی شانه اش و گفت: این قبر برای تو خیلی کوچکه. با این قد بلند، توی این قبر جا نمیگیری. به فکر یک قبر دیگه باش.
008000;">خیلی راحت و خونسرد جواب داد: من به شما قول می دهم که این قبر برای من بزرگ هم باشه."
008000;">یک بار که با هم رفته بودیم بالای سر یک شهید، با دیدن جای ترکش کوچکی که به شهید خورده بود، گفت: "به نظر من شهادت با یک تیر و ترکش لذت نداره، آدم باید مثل امام حسین (ع) شهید بشه تا شرمنده آقا نباشه، من دوست دارم روز قیامت، اگر قرار شد مرا به امام حسین (ع) معرفی کنند، تیکههای بدنم رو روی پارچه بریزن و بگن این احمد کریمیه."
008000;">همان هم شد. در کربلای 5 گلوله توپ چنان تکه تکهاش کرد که هر چه سعی کردیم همهی قطعات بدنش را جمع کنیم، آن قد رشید و بلندش بیشتر از یک کیلو نشد.