انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :میروم کربلایی بشوم
نویسنده :صبا


0000ff;">صفحه میروم،با کوله باری از خویش و خویش و خویش
میروم با یک دنیا بجنگم
میگویند جبهه سختی ندارد
میگویند تیر اول را که بخوری،عادت میکنی
میگویند صدای خمپاره و آرپی جی،میشود لالایی های شب عملیات
مادر جان میگویند هرکسی آنجا میرود،مرد میشود
مادرجان برادر هم همین را میگفت؟
همان روز که سربند سرخ "یاحسین" بست...
روزی هم که برگشت،آن سربند بود،اما یک نقطه اش بیشتر فرو رفته بود
همان نقطه ای که باعث شد،زنده شود...
مادر نگران خورد و خوراکم نباش،ما عندربهم یرزقون میشویم...

میگویند جبهه خوب است
میگویند راهی نیست میان فکه و کربلا...
میگویند خاکریز آنجا،بوی چادر خاکی میدهد...
مادرجان تو را به خدا قسم،گریه نکن در نبود من
امثال من زیاد است،بغض ات را نگه دار
به همسرم بگو این دنیا برایش کاری نکردم
اما آن دنیا،اگر شد،جبران میکنم

اگر کسی گفت من مرده ما،باور نکن!
مادرجان دروغ میگویند
من دارم میروم که زنده بشوم...
حرف خدا را که قبول داری؟

اگر دیر آمدم،عذر تقصیر نیست
خاک کربلا،دامنمان را گرفته است

مادر!
من با توام،حتی اگر پلاکی از من برنگشت...