انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :داستانک؛ نقطه سیاه
نویسنده :محمدELE
اتاق بازرگانی یک شهر کوچک از یک سخنران دعوت کرد تا در یک مراسم عمومی صحبت کند. اوضاع اقتصادی مدتی بود که خراب شده بود، احساس ناامیدی در مردم دیده میشد. آنها میخواستند به کمک این سخنران به مردم امید و انگیزه بدهند.
خانم سخنران در خلال ارائه مطالب خود کار جالبی کرد. او یک ورق کاغذ بزرگ برداشت و با ماژیک یک نقطه سیاه بزرگ روی آن و درست در مرکز آن کشید آنرا به مردم نشان داد و از آنها پرسید چه میبینند؟
قبل از همه مردی از جایش برخاست و گفت من نقطهای سیاه میبینم.
او گفت: بسیار خوب دیگر چه میبینید؟
همه به اتفاق گفتند نقطهای سیاه.
و پرسید آیا هیچ چیز دیگری نمیبینید که اطراف این نقطه سیاه باشد؟
و صدای جمعیت بود که میگفت نه.
پس این ورق کاغذ چه؟ سخنران این را گفت و ادامه داد. من مطمئنم همه شما آنرا دیدهاید، اما خود این را برگزیدهاید تا آنرا نادیده بگیرید.
در زندگی هم اینگونه است همه ما تمایل داریم همه خوبیها و امتیازاتی که داریم را نادیده بگیریم و در مقابل همه توجه و انرژی خود را روی مشکلاتی متمرکز کنیم که مانند این نقطههای کوچک هستند و باعث ناامیدی و دلسردی ما میشوند. آنها کوچک و بیاهمیت هستند اگر بتوانیم افق دید خود را وسیعتر کنیم و همه تصویر زندگی را ببینیم.