نمایش موضوع به شکل عادی
|
اطلاعات نویسنده |
خدایا اجازه هست ناصبوری کنم؟
دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۳۹ بعد از ظهر
[ #2]
|
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14284
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1282
|
وه وه که شمایلت چه نیکوست
در زیر قبا چو غنچه در پوست
که فرق کند که ماه یا اوست؟
آن خرمن گل نه گل که باغست
بیچاره دل اوفتاده چون گوست
کاندر پی او مرو که بدخوست
این شرط وفا بود که بیدوست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
مادر به جمال چون تو فرزند
از دوست به یاد دوست خرسند
این جور که میبریم تا کی؟
وین صبر که میکنیم تا چند؟
چون مرغ به طمع دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
ورنه به خدا که من ازین پس
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
از بهر خدا، که مالکان، جور
دانی که چه شب گذشت بر من؟
فیالجمله نماند صبر و آرام
دردا که به خیره عمر بگذشت
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
خاری چه بود به پای مشتاق؟
من خود نه به اختیار خویشم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
بعد از طلب تو در سرم نیست
غیر از تو به خاطر اندرم نیست
وز پیش تو ره که بگذرم نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
کس را چه گنه تو خویشتن را
یا دل بنهی به جور و بیداد
سر بیش گران مکن، که کردیم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
در پیش و به حسرت از قفا من
گر با همه آن کنی که با من
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
دستان که تو داری از پریروی
بیما تو به سر بری همه عمر
من بیتو گمان مبر که یکدم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
ما خود زدهایم جام بر سنگ
تا خود به کجا رسد سرانجام
باشد که تو بر سرم نهی گام
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
خاطر پی زهد و توبه میرفت
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
بر هر مژه قطرهای چو الماس
میرفت و به کبر و ناز میگفت
بیما چه کنی؟ به لابه گفتم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
تو خنده زنان چو شمع و خلقی
تو مست شراب و خواب و ما را
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
از من دل و صبر و یار برگشت
زین بحر عمیق جان به در برد
دانی چه کنم چو یار برگشت؟
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
هر دل که به عاشقی زبون نیست
بر چهره دوان سرشک خون نیست
گفتم ز تو کی برآید این دود
کت آتش غم در اندرون نیست؟
از سوزش سینهای برون نیست
کس را به خلاص رهنمون نیست
صبر ار نکنم چه چاره سازم؟
در قبضهٔ او چو من زبون نیست
سیماب، که یکدمش سکون نیست
یا بود و به بخت ما کنون نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
در پای تو هرکه سر نینداخت
از روی تو پرده بر نینداخت
آن مرغ که بال و پر نینداخت
تا جان چو پیاده در نینداخت
آن را که چو شمع سر نینداخت
جان داد و درون به خلق ننمود
خون خورد و سخن به در نینداخت
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
مهر از تو توان برید؟ هیهات
کس بر تو توان گزید؟ حاشاک
بعد از تو به هیچکس ندارم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
بعد از تو، حکایتست و مشنو
زین جور و تحکمت غرض چیست؟
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
|
|
|
انجمن یاران منتظر
چت روم یاران منتظر
چت روم و انجمن مذهبی امام زمان
هم اکنون 09:25 پیش از ظهر