تقرب به خدا
دو دل شده بودم؛ از طرفی پیشنهاد ازدواج نصرالله ذهنم را آرام نمی گذاشت و از طرفی، عدم آشنایی کافی با او،پاسخ دادن را برایم سخت کرده بود! تا اینکه یکی از استادانم درباره اش با من صحبت کرد و همان صحبتها،آرامش را به قلبم هدیه کرد.
استادم گفت: (( آقای شیخ بهایی از نظر ایمان خیلی قوی است و به خدا نزدیک.به نماز شب و مستحبات هم توجه خاصی دارد؛اگر می خواهی به خدا تقرب پیدا کنی،درخواستش را بی جواب نگذار.))
با این حرفها دیگر مشکلی برای پاسخ دادن نداشتم.
(راوی: همسر شهید نصرالله شیخ بهایی)
اهل نماز و روزه
خواستگارها آمده و نیامده،پرس و جو می کردم که اهل نماز و روزه هستند یا نه؛باقی مسائل برایم مهم نبود.
حمید هم مثل بقیه؛اصلا برایم مهم نبود که خانه دارد یا نه؛وضغ زندگیش چطور است؛اینها معیار اصلیم نبود.
شکر خدا حمید از نظر دین و ایمان کم نداشت و این خصوصیتش مرا به ازدواج با او دلگرم می کرد.حمید هم به گفته خودش حجاب و عفت من را دیده بود و به اعتقادم درباره امام و ولایت فقیه و انقلاب اطمینان پیدا کرده بود،در تصمیمش برای ازدواج مصمم تر شده بود.
(راوی: همسر شهید حمید ایرانمنش)
برای تکمیل ایمان
به قد و قواره اش نمی آمد که درباره ازدواج بگوید؛اما با صراحت تمام موضوع را مطرح کرد!
گفتیم:زود است،بگذار جنگ تمام شود،خودمان آستین بالا می زنیم.
گت: (( نه،پیامبر فرموده اند ازدواج کنید تا ایمانتان کامل شود،من هم برای تکمیل ایمان باید ازدواج کنم،باید!)).
همین ها را گفت که در سن نوزده سالگی زنش دادیم!
گفتیم:حالا بگو دوست داری همسرت چگونه باشد؟گفت: (( عفیف باشد و با حجاب.))
(راوی: همسر شهید حسین زارع کاریزی)
بدون هیچ وجهی
بنای ازدواجم با مصطفی عشق او به ولایت بود، دوست داشتم دستم را بگیرد و از این ظلمات و روزمرگی بیرون بیاورد.همین مبانی بود که مهریه ام را با بقیه مهرها متفاوت کرده بود.
مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند.
اولین عقد در شهر صور بود که عروس چنین مهریه ای داشت یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه اش نداشت.
(راوی: همسر شهید مصطفی چمران)
باجناق خودم
پیشنهاد دادم که بیاید با خودم باجناق شود. و همین مقدمه ای برای ازدواجش شد.
به مادر خانمم گفتم:این رفیق ما،جعفر آقا،از مال دنیا چیزی غیر از یک دوربین عکاسی نداره.
گفت:مادر،اینها مال دنیاست،بگو ببینم از دین و ایمان چی داره؟
گفتم:از این جهت که هر چی بگم کم گفتم!ما به گرد پای او هم نمی رسیم.
گفت:خدا حفظش کنه.من هم دنبال همچین دامادی بودم.
(راوی: همسر شهید سرتیپ حاج محمد جعفر نصر اصفهانی)