انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :(مناظره ایزی لایف و مای بی بی ( نهایت لذّت در اوج ذلّت
نویسنده :ندای فطرت
![](http://blugh.ir/wp-content/uploads/RS1YI5H.jpg)
چند روز پیش ، آی کی یو اس ام اس داد که اگه اینجایی ، زود بیا که
سلمان و آقا طنّاز بحثشون شده و اوضاع خفنه!! نوشتم چی شده؟
جواب داد تقصیر خودته دیگه !! سر قضیه تیکه های طنز آق طنّاز هست! منم که عادت دارم
به کَل کَل های این دو ، اس زدم چهار قل بخون فوت کن دارم میام.
وقتی رسیدم که سلمان می گفت ببین آقا طناز ، این تیکه های طنزی که شما
می گی زشته ! بد آموزی داره! تهی از معانی است .
طنّاز گفت من هر چی می گم و می نویسم سطر به سطر و
کلمه به کلمه اش پیام داره و مطلب هست توش. کجا رو نگرفتی توضیح بدم.
چه ضرورتی داشت اون قضیه پوشاک مای بی بی و ایزی لایف و شورت رو نوشته بودین
من گفتم :خب مطلب بایس کمی نمک داشته باشه تا روون باشه و کسل کننده نشه.
طناز گفت نمک چیه آقا احسان ، اون جمله کوه پروتئین بود . بذار
برا داش ساسی سلمان شده !! خُردش کنم و برداشت بلوغی فلسفی
اون تیکه رو تشریح کنم ، روشن شه. طناز خودشو تکونی داد و گفت :
ما اونجا گفتیم : “ زندگی با مای بی بی شروع و به ایزی لایف ختم می شه
پس قدر لحظه هایی رو که با شورت می گردی بدون “
این جمله معنی بلندی داره . سلمان گفت بفرمائید معنی عرفانی
“ مای بی بی” و “شورت” رو ما هم بدونیم. طناز خودش رو جمع و جور کرد و ادامه داد :
“ زندگی با مای بی بی شروع میشه ” یعنی اینکه وقتی شما نی نی
هستی و مای بی بی می بندی و جیش و پی پی می کنی توی جات ،
یعنی قدرت پراندن مگس و حتی توانایی کنترل خودت رو هم نداری
یعنی ضعیفی ، ناتوانی ، و احتیاج همه جانبه در وجودت موج می زنه
و اگه جمع و جورت نکنن در عرض ایکی ساعت همه جا رو خراب می کنی
و به گند می کشی.
خلاصش اینکه در نهایت ذلت هستی. و جالب است که این ذلیل و محتاج
بودن را احساس هم نمی کنی و متوجه نیستی که برای کوچکترین حاجت
خودت هم نیازمند محض هستی و فقر در وجودت موج می زنه .
سلمان گفت: خب طناز ادامه داد: “ زندگی به ایزی لایف ختم می شود ”
یعنی وقتی پیر می شی و ناخاسته و جبراً بی اختیاری می گیری ، باز ضعیف
می شی و کنترل خودت رو از دست می دی . جیش میکنی توی جات و باید پوشاک
بی اختیاری ایزی لایف ببندی . یعنی باز هم محتاج و ناتوان شده ای .
این ناتوانی دوران پیری فرقش با ناتوانی دوران کودکی اینه که این بار
ضعیف بودن و ناتوانی رو احساس هم می کنی و با تمام وجودت
درک می کنی که توانایی نداری و فقیر و محتاج هستی .
البته این به درک ذلت و ناتواناییِ خود رسیدن و خود را هیچ دیدن
اجباری هست و از روی ناچاری .
سلمان که چشمهاش گشاده شده بود گفت خب ، طناز گفت خب به جمالت !!!
بین اون ناتوان بودن دوران بچگی که ذلتش را حس و درک نمی کنی
و ناتوانی دوران پیری که ذلتش را احساس میکنی ،
مابین فاصله دو تا ذلت ، زمان با شورت گشتنه دیگه . بایس
“ قدر لحظه هایی که با شورت میگردی رو بدونی “
و ازش استفاده کنی .آی کیو که تا به حال طناز رو این جوری ندیده بود ،
گفت چه جوری استفاده کنیم آقا طناز؟
طناز هم که دیگه جدّی به نظر می رسید گفت :باید قبل از اینکه به زور و
با پیری و کهولت و دم مرگ به همه مون بفهمونند که ما ناتوان و محتاج
و فقیر هستیم و بدون کمک قادر مطلق وتوانا هیچ کاره ایم،خودمون باحرکت
اختیاری در مسیر صحیح مطابق باقوانین حاکم بر آفرینش ، خود را
به این درک و شعورو حس برسانیم که ما ناتوانیم و در مقابل قادر توانمند
و همه کاره ، ذلیل هستیم.
و همین که واقعا به این احساس ذلیل بودن خود برسیم و از ” فقط خود را دیدن ” و
ادعای “ خدایی کردن ” دست بکشیم ، آن موقع
از قالب بدن رها می شیم و “راهی به سوی آسمان” پیدا خواهیم کرد.
و اگه دیدمون رو دقیق تر بکنیم ، می بینیم هر اتفاق و هر رویدادی که
دورو بر ما اتفاق می افته و هر بلایی که سر ما میاد ، یه جورایی میخاد
همین رو به ما بفهمونه که جهان تحت مدیریت فوق العاده پیچیده منظم،
اداره میشه و ما تقریبا هیچ کاره ایم. و بی خودی خیالات برمون داشته .
آی کی یو گفت : یعنی شما گفتی قبل اینکه ما درپیری ناتوان و هیچ بشیم
خودمون دستی دستی الان خودمون رو بدیم به فنا و ذلیل شیم؟
طناز تبسمی کرد و گفت فنا رو خوب اومدی !! ولی ما همین الانش هم در
برابر عظمت خدا ذلیل هستیم ، منتها به جهت آلودگی وغفلت در
حجاب های دنیوی ، این رو درک نمی کنیم وخیال می کنیم چیزی و کسی
هستیم . و همین خیال ما رو زمین گیر کرده.
ضمنا احساس ذلت در مقابل خدا هیچ شدن نیست؛ خالی شدن هست ،
تا خالی نشی پُرِت نمی کنن آی کی یو جان . خود را ندیدن ، محو شدن
و ذوب شدن در عظمت اعظم و عظیم شدن هست.
وقتی قالب یخ شناور در اقیانوس ذوب میشه و قالب خودش رو میشکنه ،
اون تیکه یخ از بین نمی ره بلکه وصل به دریا میشه . هیچ !! نمی شه!
بلکه به اصلش باز میگردد ؛ وسعت پیدا می کند و لایتناهی میشود .
تا فقط قالب یخی بود نقش مفیدی در دریا نداشت ، وقتی ذوب شد ،
قاطی آب دریا و فانی در اقیانوش شد ، همان یخ با تغییردر نظام خود ،
موج می گردد ، غرش می کند ، مایه حیات ماهی ها میشه ،در حرکت
کشتی ها دخالت می کنه ، درتولید ابرهای برکت زا سهیم میشه .
در اکوسیستم جهان نقش آفرینی میکنه و ………
خلاصش اینه که تو گویی همان تکه یخ خود اقیانوس شده است.
آی کی یو گفت : پس چه لذت بخش است به احساس ذلت رسیدن ،
خود را ندیدن ، هیچ شدن ، قالب های یخی را شکستن و
غرق در اقیانوس و همچون اقیانوس شدن .
و چه زیباست وصال و بازگشت به بینهایت .نهایت لذت در اوج ذلت .
طناز که به اینجا ها رسید ، سلمان بلند شد و همون جوری که
داشت می رفت گفت : طناز تو دیگه کی هستی !!! از شورت و
مای بی بی رسیدی به ”حدیث قرب نوافل“
آی کیو گفت : احسان ” حدیث قرب نوافل” دیگه چیه؟
منم گفتم بروسِرچِش کن بخون ، ببین چیه ولی اجمالا اینکه قرب نوافل اصطلاحی عرفانی است که
عرفا از حدیث مشهوری که از پیامبر اکرم نقل شده است آن را اقتباس نموده اند.قرب نوافل ،
به مرحله ای گفته می شود که عارف و سالک الی الله به مرحله ای می رسد که گوش ، چشم ، زبان و
دست خداوند می شود ، یعنی در این مرحله تمامی امور عارف بوسیله خداوند اداره می شود و مملکت
وجودی فرد تحت اداره رب العالمین قرار می گیرد و در این حالت انسان به خود واگذار نشده بلکه خداوند
متصرف در تمامی امور او میشود.در کتاب اصول کافی آمده که : امام محمد باقر علیه السلام فرمود :
و إنه لیتقرب الی بالنافلة حتی أحبه ؛ فإذا احببته ، کنت سمعهالذی یسمع به ، و بصره الذی یبصر به،
و لسانه الذی ینطق به ، و یده التی یبطش بها …»
بدرستی که بنده من با نوافل به من تقرب جوید تا آنکه او را دوست بدارم . پس چون او را دوست بدارم ،
گوش او شوم که با آن بشنود ، و چشم او شوم که با آن ببیند و زبان او گردم که با آن سخن گوید و
دست او شوم که با آن بگیرد
http://blugh.ir/?p=747