آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
حواست به مولا باشه
جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۹:۴۵ بعد از ظهر
[#7]
|
||
مدیر انجمن انجمن دفاع مقدس
شماره عضویت :
1784
حالت :
ارسال ها :
3460
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
462
اعتبار کاربر :
72225
پسند ها :
2031
تشکر شده : 2670
|
حسین فریاد می زند:
“هل من ناصر ینصرنی؟” و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم: لبیک یا حسین! لبیک… حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند… و من باز می گویم: لبیک یا حسین! حسین شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم: لبیک یا حسین! حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا حسین! لبیک… حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک… حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟ من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک… حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن… من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک… خورشید غروب کرده است… من لبخندی می زنم و می گویم: اللهم عجل لولیک الفرج… حسین به مهدی نگاه می کند و می گوید: “مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم، اگر کسی نبود یاریم کند، ادعا کننده ای هم نبود…تو از من مظلوم تری…” به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم: “دوستت دارم تنهایت نمی گذارم… |
||
|