تمام راه ظهور تو با گنه بستم ...
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم ...
کسی به فکر شما نیست راست می گویم ...
دعا برای تو بازیست راست می گویم ...
من از سرودن شعر ظهور میترسم ...
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم ...
من از سیاهی شب های تار می گویم ...
من از خزان شدن این بهار می گویم درون سینه ما عشق یخ زده آقا ...
تمام مزرعه هامان رو ملخ زده آقا ...
کسی با تو بماند به جانت آقا نیست ...
برای آمدنت این جمعه هم مهیا نبود ...