انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :پیاااااااااااااام
نویسنده :ماه سنا


دوستانم همه نابند ، طلا سیری چند ؟ / درد از همه شان دور ، بلا سیری چند ؟
/ بی گل روی عزیزان ، نفسم می گیرد / بی حضور رفقا ، صلح و صفا سیری چند ؟




آرام ام ، مثل مزرعه ای که تمام محصولش را آفت زده ، دیگر نگران داس ها نیستم


گفته باشم ! من درد میکشم ، تو اما چشم هایت را ببند ، سخت است بدانم می بینی و بی خیالی



بی انصاف با کدام لالایی وجدانت را خوابانده ای ؟ که اینچنین بیخیال ما شدی ؟


هیچ دلی بی بهانه نمیتپد

 
نمیدانم بهانه ها دلگیرند یا دلها بهانه گیر


باغبانی پیرم که به غیر از گلها از همه دلگیرم



نمیشکنم !!!
تنها گاهی مچاله می شوم


فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است ، کافیست "دلت" ، "گیر" باشد



دلم که گرفته باشد با صدای دستفروش دوره گرد هم گریه میکنم ، چه برسد به مرور خاطرات با هم بودنمان



 
دلتنگ شدی پیش من بیا ، کمی غصه هست با هم میخوریم !