یادت به خیر باد که در گریه های گرم | شوقی که از خودم برهانی نهاده ای | |
ارزان مکن کرشمه ی خوبی که در دلم | ذوقی که بیش از آن نتوانی نهاده ای |
فلک مزدور ایمای تو باشد | نوازد هر که را رای تو باشد | |
شود مجروح مغز استخوانم | سر خاری چو در پای تو باشد | |
نیازارم ز خود هرگز دلی را | که میترسم در او جای تو باشد | |
حریفی کز خرد بازیچه سازد | نگاه کارفرمای تو بــــــــــــــاشد | |
دو عالم نقد جان در دست دارند | به بازاری که سودای تو باشد | |
گل صد رنگ میروید از آن خاک | که دُردی نوش صهبای تو باشد | |
کدورت نیست کاخ سینه ای را | که راهش بر تماشای تو باشد | |
نهایت نیست طومار دلی را | که عنوانش تمنای تو باشد... |