انجمن یاران منتظر عنوان موضوع :بغضها، ابر میشوند و ابرها باران نویسنده :قمرخانم
السلام علیک یا موسی بن جعفر یا باب الحوائج ادرکنی
آجرک الله یا صاحب الزمان
008000;">بغضها، ابر میشوند و ابرها باران
800080;">به مناسبت شام غریبان شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام)
از صبح پرنده ها، نامت را غریبانه دهان به دهان میخوانند تا دورترین شاخه های بهشتی نیز از عطر نامت بهرمند شوند، این روزها این همه پرنده یتیم، به میله های دلگیر قفس خو گرفته اند، امروز بغضها ابر میشودو ابرها بارانی از اندوه.
به گزارش فرهنگ نیوز، امروز، وداع غمبار زمین با هفتمین مهتاب عصمت است، همهمهای در آسمان و زمین برپاست. ناله و افغان
کائنات همنوا با صدای بال ملائک سفونی غم را در عالم رقم زده است. کوچه های دلتنگ شهر، کوچهها تاریک شهر، آینهها غرق در غبارتنهایی؛ و امروز را پس از عروج غمبارت، سرنوشت تمام پیشانیهای عالم را سیاه نوشته اند.
امروز زندان غمبار و سیاهی که مأمن تو بود؛ دانشگاه احساس فرشتگان بود؛ همان فرشتگانی که با تابوتی از نور برای بردن امامی که در حصار تنهایی ـ دور از فرزندش ـ قرار گرفته بود، فوج فوج از عرش اعلا به فرش آمدند. دسته دسته فرشتگان آمدند تا باب الحوائج هستی را که تمام موجودات به ارتفاع نگاهش سجده، و ژرفای شکوهش را در عرش، جستجو میکنند؛ را از قلب خسته این خانه تنها به سایه امن الهی ببرند.
از صبح پرنده های بازیگوش، نامت را غریبانه دهان به دهان میخوانند تا دورترین شاخه های بهشتی نیز از عطر نامت بهرمند شوند، اما چرا این روزها این همه پرنده یتیم، به میله های سرد و دلگیر قفس خو گرفته اند، به راستی چرا قلب پنجرهها از ماه دور شدهاند و آسمان بدون مهتاب رخت بیستاره شده است، انگار امروز بغضها ابر میشود و ابرها بارانی از اندوه.
از امروز هستی دلتنگ تو میشود زیرا نغمه داودی دعا و نیایش شبانهات لالایی آرام دلتنگیهایمان نیست و جویبارها بعد از تو یک به یک میمیرند، زیرا یک بزرگ مرد از سلاله نور با قلبی رنجور که داغ تنهایی بر دلش سنگینی میکرد کوله بار خستگیاش را بر دوش کشید و از این دنیای فانی هجرت کرد.
بزرگ مردی از قلب خاندان رسول مهتابهای درخشان دل از این دنیای فانی شست و همسایگی بهشت را برگزید و قلب تبدار شیعه را در غم فراقش لرزاند، اصلا امروز واژهها نمیدانند چگونه داغ سنگین هجرانت را چگونه به دوش بکشند، نمیدانم چرا همه کلمهها امروز در وصفت مرثیهای غمبار میشود و بوی غم و اندوه از تمام کلمات به مشام میرسد.
هنوز پس از 1400 سال، صدای عاشقانههایت با خدا به گوش میرسد، اصلا خشت خشت زندان گواه غربت و مظلومیت توست؛ حیف که توطئه چیده شد و خورشید را، از قلب آسمان هاجدا کردند و در کنج زندان به زنجیر اسارت کشیدند تا غل و زنجیر مونس لحظههای ناب خداییات شود.
پدر سالهای تلخ زندان، حتی نوشتن از خوبیهای تو نیز دشوار است، اصلا با یادآوری نامت اشکها، مرغان دریایی اند که ساحل چشمانمان را در بوی غربت حرم تو جستوجو میکنند؛ انگاراشکهایمان، کبوترانیاند که آرزو دارند گره دخیلهایی شوند که به ضریحت بسته شده است.
چه کسی باور دارد که میشود باب معرفت و حکمت خداوندی را بست؛ وقتی که آن باب، باب الحوائج باشد؟!
مولای روزهای بیقراری! بهشت فردوس، در فراسوی عالم تصور برای رهاییات از آغوش زنجیر منتظر است و تابوتت را بر شانههای غریبی تاریخ تشییع میکند. خداحافظ، چهارده سال صبوری مطلق! خداحافظ، محضترین معصومیت در هجوم گرد باد ظلم. منبع: تسنیم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واحفظ امام زماننا و احفظ قائدنا الخامنه ای 008000;">الهی بحق عمه ی سادات «عجل لولیک الفرج» یا زهرا سلام الله علیها