وقتی زلیخا از حضرت یوسف (ع) تقاضای کامجویی کرد، قبل از این کار پارچه ای برداشت و بر روی
خدایش (بت)انداخت وگفت:دیگر خدا نمی بیند؛ و از خدایش هم عذر خواهی کرد . زلیخایی که
بت پرست است از یک سنگی به دست تراشیده حیا کرد و پارچه ای بر روی آن نهاد که گناهی را
که انجام می دهد خدایش نبیند و حیای بین خود و خدایش (بت) را حفظ نمود.
ولی بعضی از ما یادمان رفته است که عالم محضر خداست ؛ و چه راحت حیای بین خودمان و
خدایمان را ازبین بردیم وازهیچ گناهی درمقابلش چشم پوشی نکردیم،از گفته هایش چه راحت
عبور کردیم و چه راحت حضورش را نادیده گرفتیم در حالی که امام حسین (ع)فرمود: عمیت عین
لا ترک علیها رقیبا(1) (خداوندا کور بادچشمی که تورانبیند) خداوندی که فرمود:حجاب بگیرید
از نامحرم و خودتان را بپوشانید؛ ولی نمی دانم چرا بعضی ها حجاب را گرفتن اما.....نه در مقابل
نامحرم بلکه در برابرخداوند، حجابی بین خودشان و خدایشان گرفتند که سال ها آن حجاب ازخدا
دورشان کرد.
+حالـــم گـــرفتـه از ایـــن شـــهر کــــه آدمهایش همـــچون هوایـــش ناپایـــدارند گـــاه آنقـــدر