انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :هر آنچه از من بر می‌آمد!! یه داستان کوتاه لطفا بخونید
نویسنده :تنهاترین سردار


گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌!


پرسیدن : چه می‌کنی؟



پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم…



گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد.



گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که وجدانم می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟



پاسخ می‌دهم: هر آنچه از من بر می‌آمد!!