انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :شیطان
نویسنده :عقیق


8b4513;">شيطان، اندازه يک حبّه قند است 
گاهي مي افتد توي فنجانِ دلِ ما
حل مي شود آرام آرام
بي آنکه اصلا ً ما بفهميم
و روحمان سر مي کشد آن را
آن چاي شيرين را 
شيطان زهرآگين ِ ديرين را
آن وقت او
خون مي شود در خانه تن
مي چرخد و مي گردد و مي ماند آنجا
او مي شود من
… 
طعم دهانم تلخ ِ تلخ است
انگار سمي قطره قطره
رفته ميان تار و پودم
اين لکه ها چيست؟
بر روح ِ سر تا پا کبودم! 
اي واي پيش از آنکه از اين سم بميرم
بايد که از دست خودت دارو بگيرم
اي آنکه داروخانه ات
هر موقع باز است
من ناخوشم
داروي من راز و نياز است
چشمان من ابر است و هي باران مي آيد
اما بگو
کِي مي رود اين درد و کِي درمان مي آيد؟

شب بود اما
لطفت برايم نسخه پيچيد:
يک شيشه شربت، آسمان
يک قرص ِ خورشيد
يک استکان ياد خدا بايد بنوشم
معجوني از نور و دعا بايد بنوشم