انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :یتیمی دامن مادر گرفته............
نویسنده :فاطمه 1


یتیمی دامن مادر گرفته اشک می‎ریزد

که ای مادر چرا غم‎خوار ما طفلان نمی‎آید

نگاه یتیمان امشب نیز به دنبال دستی مزین به حجتی هست که در شب‎های متوالی بر سرشان کشیده می‎شد. مستمندان و بی‎پناهان دو روزی منتظر آن گم‎نامی بودند که در تاریکی شب به همراه آذوقه به سراغ‎شان می‎آمد و اکنون که محراب مسجد کوفه رنگین شده دیگر خبری از آن مرد نیست.

کودکان یتیم که فهمیده بودند طبیب گفته برای علی شیر خوب است با نگاه‎های معصومانه و اشک‎آلودشان هریک با کاسه‎ای از شیر آمده بودند تا بتوانند قدری حال امام و یاورشان را بهبود بخشند، علی این شمع بزم محرومان به پایان رسالت الهی خویش نزدیک می‎شود پایانی که بشریت را از داشتن کامل‎ترین عنصر عصر خویش، با تمامی نیازی که به او احساس می‎شد محروم خواهد کرد.

مولا در بستر شب آخر عمرش چرا گریان و ناراحت است؟ برای اینکه از دنیا می‎رود و خلافت را رها می‎کند؟! نه، نه! علی که مثل طالبان و تشنگان قدرت زمامداری را پایگاهی برای جاه طلبی و اهراز حب و بغض شخصی به حساب نمی‎آورد. برعکس مولا امشب به خاطر رهایی از قدرت و مسئولیت و قطع این وابستگی‎ها احساس شعف و شادمانی می‎کند، اما ناراحتی این مسافر ملکوت در آخرین گذرگاه عمر، به خاطر این است که می‎داند یتیمان کوفه امشب برای بار دوم بی‎پدر می‎شوند، آری مولا در پی شهادت، رستگاری و سعادت را در آغوش خواهد کشید. ولی با رفتنش سهم‎گین‎ترین ضربه‎ی را که طبیعت در توان دارد با دردناکترین حالت بر یتیمان و مستمندان وارد خواهد ساخت. علی (ع) می‎داند هنوز رسالتش را در مورد یتیمان تمام نکرده است. باید انبان نان و خرمای یتیمان را بر دوش آنهایی که علی را مقتدای خود می‎داند و علی‎وار زیستن را آرزومند هستند، بگذارد. و با سفارش یتیمان در آخرین لحظات عمرش حجت را برای والیان و حاکمان تمام کند.

مولا بعد از سفارش یتیمان به انتظار وصال خویش است که به ناگاه قلب مطهر و رؤف او که همراز چاه‎های کوفه بود، از تپش افتاد و لبان حق‎گوترین مرد روی زمین برهم آمد. آری مردی از دنیا رفت که صلاه و صیام و قیام پیشه‎اش بود و سیر کردن گرسنگان اندیشه‎اش.

آری، علی رفت، جهانی تشنه عدالت و آزادگی، شرف و یتیم‎نوازی را بدون یاور و طالبان کمال و فضیلت را در وادی حیرت گذاشت، حال ما هستیم و آخرین سفارش علی، ما هستیم و به دوش گرفتن انبان نان یتیمان و شب‎گردی کوی مستمندان، وای اگر فرزندان خود را با لباس، کیف و کفش حسرت برانگیز به مقابله یتیمان بفرستیم که بی‎شک در آن حالت عشق ما به مولا پشیزی ارزش نخواهد داشت.