انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :مکالمه ی تلفنی با خدا
نویسنده :یگانه 313


 

الو!سلام

-:


سلام علیکم!بفرمایید

-:

 

ببخشید با خدا کار داشتم ،می خواستم با خودشون صحبت کنم

-:

خودم هستم ،درخدمتم؟

-:

چه حافظه ای ماشا الله . چه زود منو شناختی

-:

من هیچ کس و فراموش نمی کنم. هیچکس

-:

ببخشید خدا جون کارم یه خورده طول می کشه وقت دارین؟

-:

بگو!همه حرفات رو می شنوم

-:

خدا جونم....؟

-:بگو جونم

-:

چطوری بگم..... باز یه....یه خواهش دارم


-:بگو عزیزم

 

-: خدا جون می دونی!می دونی! می خوام بدونم وقتی باهات حرف می

 

زنم و درد دل می کنم. صدامو می شنوی یا نه


اصلا می خوام بدونم هروقت دعا می کنم. دعامو می شنوی به حرفم


گوش می دی می دونی !همینکه بدونم یکی حرفم رو می شنوه برام


کافیه

 

-: مگه من بارها نگفتم ادعونی استجب لکم

 

تو هر دفعه منو صدا کنی جوابت رو می دم


هرموقع منو صدا کنی میام و پای درد دلت می شینم و باهات حرف می


زنم .اما وقتی اینقدر این گوش تو هر صدایی و هر سخنی رو شنیده و


سنگین شده که صدای منو نمی شنوه،تقصیر من چیه؟

-:

واقعا حرفام رو می شنوی؟ِ!جدی جدی می شنوی؟

-:

آره واقعا حرفات رو می شنوم

-:


خدا جون شما همه چیزی می بینی.از همه چیزم باخبری. مگه نه؟


-:بله

 


-:از حاجتم!از نیتم!از نامه نا نوشتم،از حرفای نگفتم،از وضع


زندگیم،از وضعیت دنیا و اخرتم،از ظاهرم،از چیزای که توی دل دارم، از


کارایی که می کنم.....از همش خبر داری؟

-:

آره همش رو می دونم

-:

هق هق گریه هامو می بینی؟

 

وقتی از بیچارگی و درموندگیم پیشت شکایت می کنم.حرفام رو می


شنوی؟وقتی از همه جا درمونه میشم، طرف تو میام، می فهمی میام ؟


صدای در زدنامو می شنوی ؟


-:بله بنده ام .می بینم.می شنوم. می فهمم .مگه نشنیدی ان الله بصیر

 


بالعباد. مگه نشنیدی ان الله سمیع الدعاء


-:می دونم.اما من

 

-:هرجا که بری بازم بنده منی.اما از بس که باور نمی کنی که همشو می


بینم و می شنوم اینقدر دل منو می شکنی

-:

الهی بمیرم. ببخشیییییییییییییید


-: بارها شده گفتم نرو. نفهميدي. رفتي. هي دنبالت اومدم. به ملائك


 گفتم مبادا چيزي


بنويسينا صبر كنيد تا لحظه اخر. بر مي گرده. بنده من اون عمل رو


انجام نمي ده. بنده من اون حرف رو نمي زنه. بنده من اون

 

هر چي ملائك گفتن بار الها! اين بنده سابقه داره. دفعه اولش نيست. اما


گفتم: نه شايد اين دفعه عوض شده باشه. صبر كنيد. چيزي ننويسيد


و اونا هم با من منتظر نشستن تا ببينن تو عوض شدي

 

هي صدات زدم. گفتم: بنده من نرو. اما تو رفتي. گفتم:بنده من نزن. اما


تو زدي. گفتم: بنده من نكن. اما تو كردي. اخر سر منو پيش ملائك سر افكنده كردي. ملائك گفتن: بار الها!

بازم عوض نشد


-:شرمنده ام. به خدا شرمنده ام


-: هر دفعه همين حرف رو مي زني. هر دفعه هم مي بخشمت. هر دفعه هم به روم سيلي مي زني

-:
شرمنده ام . با وجو همه محبتی که بهم داری ...... با اینکه خیلی بدم اما تو خیلی خوبی به جون خودم می

دونم که اگه یکی از ین نعمتهایی رو که بهم دادی بخاطر این همه کفر و ناشکریایی که می کنم ازم بگیری

.کسی نمی تونه اون رو دوباره بهم بده. به جون خودم می دونم اگر عزتی رو که تو چشم مردم بهم دادی و

خوب می دونم که لایق این عزت نیستم. اگه ثانیه ای از من بگیری تو همون یک ثانیه کسی دیگه حاضر

نیست حتی بهم نگاه کنه .چه برسه به اینکه من رو به عنوان دوست ،همراز و حتی فرزند خودش قبول

کنه. اگه بگیری کی می تونه اون همه عزت رو به من برگردونه؟!می دونم که جز خودت هیچ کس خدا

جونم!از روز برام روشن تره که جز تو پناهی ندارم. هرجا برم،به هر راهی برم،به هر جا و مقامی برسم. باز

آخر راه که رسیدم و دستم رو خالی دیدم تو رو صدا می کنم


خیلی می ترسم یه روزی پیمونه ی گناه من سر ریز بشه و خشمت بگیره


خیلی می ترسم که بگی به این بنده هر چی فرصت دادم آدم نشده


خیلی می ترسم از لحظه ای که بخوای از من رو برگردونی


خداجونم!می دونم اینقدر نافرمانی و سرکشی کردم که لیاقت مهر تو رو ندارم.


اما بخشش صفتیه که فقط درخور شان مقام توست


-: دلمو مي شكني. غم رو دلم مياري. غصه دارم مي كني. بعد مي گي غلط كردم؟


مي دوني! هر بار كه مياي دلم نمياد دست رد تو سينت بزارم؟


چشماي اشك بارونت رو كه مي بينم از خودم خجالت مي كشم كه در رو بروت باز نكنم


هر دفعه با روي گشاده در رو باز مي كنم و به استقبالت ميام به اميد اينكه ايندفعه، ديگه


رو درست مي شياما تو مياي نمك مي خوري و نمك دون مي شكني