انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :هر نسیمی ک نصیبی از گل و باران ببرد...
نویسنده :معرفت


هر نسیمی كه نصیب از گل و باران ببرد...

می تواند خبر از مصر به كنعان ببرد...

 آه از عشق كه یك مرتبه تصمیم گرفت...

یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد...

 وای بر تلخی فرجام رعیت پسری...

كه بخواهد دلی از دختر یك خان ببرد...

ماهرویی دل من برده و ترسم این است...

سرمه بر چشم كشد، زیره به كرمان ببرد...

 دو دلم اینكه بیاید من معمولی را...

سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد...

مرد آنگاه كه از درد به خود میپیچد...

ناگزیر است لبی تا لب *قلیان* ببرد...

شعر كوتاه ولی حرف به اندازه ی كوه...

باید این قائله را "آه" به پایان ببرد...

شب به شب قوچی ازین دهكده كم خواهد شد...

ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!