008000;">
4b0082;">شعر زیبایی که همسر یه شهید سروده
008000;">در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
008000;">می نشینی روبرویم،خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت،توی فنجانی که نیست
008000;">بازمی خندی ومی پرسی که حالت بهتر است؟!
باز می خندم که خیلی،گرچه می دانی که نیست
008000;">شعر می خوانم برایت،واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم،توی گلدانی که نیست
008000;">چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری،بین دستانی که نیست..؟!
008000;">وقت رفتن می شود،با بغض می گویم نرو...
پشت پایت اشک می ریزم،در ایوانی که نیست
008000;">می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم،با یاد مهمانی که نیست...!
008000;">بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی،کار آسانی که نیست...!