انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :عباس دروغ نمیگه.....
نویسنده :عـلـی۲۰


یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت:
دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت ff0000;">عـبـاس(ع) بودیم مداح داشت روضه میخووند یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایبن گفت:
ff0000;">عـبـاس (ع) دروغ میگه...ff0000;">عـبـاس (ع) دروغ میگه...
مداح آرومش کرد و گفت: چی شده
پیرمرد گفت: من بعد 25 سال بچه دار شدم الان که 19 سالشه رفته تو کما با خودم گفتم درمون دردش عباسه
از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن بهم گفتن بچت مرده...
دروغ میگن که ff0000;">عـبـاس (ع) حاجت میده!
خواهرش میگفت مجلس بهم ریخت...
فرداش تو صحن حضرت ff0000;">عـبـاس (ع) بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد... با خودمون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره...
دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخون همه کسایی که دیروز بودنم باشن...
میخوام بگم غلط کردم...(گریه میکرد و میگفت)
میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده...
گفت خانومم زنگ زد گفت چون نمیذارن زنا تو غسال خونه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو سرد خونه ببینم...
میگه همین که کشو رو کشیدن بیروون دیدیم رو نایلون بخار نشسته سریع اوردنش بهش شوک دادن بعد چند دقیقه به هوش اومد...
پسرمون که اصلا تو قید و بند مذهب نبود تا نشست گفت بابای من کجاست؟
گفتم بابات کربلاست...
گفت بهش زنگ بزن بگو زمانی که تو کما بودم یه آقای قد بلندی اومد تو خوابم گفت: پسرم بلند شو...
به بابات سلام برسوون بگو...
آبروی من یک بار تو سرزمین کربلا رفته بود...
چرا دوباره ابروی منو بردی... برو بهش بگو ff0000;">عـبـاس (ع) دروغ نمیگه...
upload/Geryee

السلام علیک یا باب الحوائج عباس



 
0000cd;">گر گوشه چشمی تر کردید....التماس دعای فرج