انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :✌ داستانی آموزنده حتما بخونید ✌
نویسنده :غروب کربلا 313
000099;">99cc66;">جوانی نزد عالمی آمد و از او پرسید:
99cc66;">من جوان کم سنی هستم اما آرزوهای بزرگی دارم و نمی توانم خود
99cc66;">را از نگاه کردن به دختران منع کنم، چاره ام چیست؟
99cc66;">عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به
99cc66;">سـلامت به جای معـیـنی ببرد و هـیچ چیزاز کوزه نـریزد. واز یـکـی از
99cc66;">شاگـردانش درخـواست کرد او را هـمـراهی کند و اگر شیر را ریخـت
99cc66;">جلوی همه ی مردم او را کتک بزند.
99cc66;">جوان نیز شیر را به سلامت به مقصد رساند. و هیچ چیز از آن نریخت.
99cc66;">وقتی عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی؟
99cc66;">جوان جواب داد: هیچ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نـریزم که مبادا
99cc66;">در جلوی مردم کـتـک بخورم و در نزد مردم خوار و خفیف شوم.
99cc66;">عالم هم گفت: این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را
99cc66;">ناظر بر کارهایش میبیند و از روز قیامت و حساب و کتاب بیم دارد.