انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :⌚چی شد چادری شدم؟⌚
نویسنده :غروب کربلا 313


000080;">فواصل البسملة (بسم الله الرحمنff9933;"> 

ff9933;"> 

ff9933;">توی محوطه دانشگاه باد خیلی شدیدی می وزید، طوری که مجبور بودی چادرت را محکم دور خودت بپیچی تا مبادا باد چادر از سرت برگیرد.
ff9933;">به وسط محوطه رسیده بودیم.شدت باد و گرد و خاک آنقدر زیاد بود که ناخودآگاه چشمهایمان را بستیم و وسط محوطه ایستادیم. در همین شلوغی، باد چادر دختری را از سرش برداشت و چند متر آنطرفتر پرتاب کرد. کل محوطه پر شد از صدای خنده های پسران هرزه ای که چادر دختر را مسخره میکردند. بیچاره آن دختر اشک چشمش را پاک کرد و خواست به طرف چادرش برود که از بین جمع پسری آرام چادر دختر را برداشت، تمیز کرد و به طرف دخترک آمد. لحن صدایش هنوز در خاطرم هست. آرام گفت: خواهرم تبریک میگم سلاح بزرگی همراهتان هست. از خنده های پسران اینجا ناراحت نباش، اینها رسم مرد بودن را نمیدانند. سپس لبخندی زد و ادامه داد: دلگیر مباش خواهرم، چادرت را محکم تر بگیر.
ff9933;">و من چقدر آن لحظه احساس سرخوشی کردم، وقتی که دانستم هنوز هم هستند انسان هایی که بوی "مرد" میدهند.
ff9933;">"چادرت را محکم تر بگیر خواهرم"

000080;">ff9933;">نترس...بگذار گرگها هر چقدر میخواهند زوزه بکشند.