انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :خدا که نمی میرد
نویسنده :شهید پلارک


پادشاهی را  وزیری بود عاقل که از وزارت دست برداشت، پادشاه از دیگر


وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست ؟ گفتند از وزارت دست برداشته و به



عبادت خدا مشغول شده است . پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من



چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کردی ؟



گفت  از پنج سبب :



اول : آنکه تو نشسته بودی و من به حضور تو ایستاده می ماندم ، اکنون



بندگی خدایی  می کنم که مرا در وقت نماز حکم به نشستن می کند



دوم : آنکه طعام می خوردی و من نگاه می کردم ، اکنون رازقی پیدا کردم



که خود نمی خورد و مرا می خوراند



سوم : آنکه تو خواب می نمودی و من پاسبانی می کردم ،اکنون خدای



من چنان است که خود هرگز نمی خوابد و مرا پاسبانی می کند



چهارم : آنکه می ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب رسد ،اکنون



خدای من چنان است که هرگز نمی میرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید



پنجم : آنکه می ترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی ، اکنون



خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می کنم و او می بخشاید



و عفو می کند .