انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :دانمارك بهتر است يا امام رضا (ع)
نویسنده :حریم قدس


http://hdavodi.com/index/index.php?option=com_content&view=article&id=103
4b0082;">دانمارک بهتر است يا امام رضا (ع)
 
4b0082;">آخرين سفر مشهد با دختران دانشگاه اتفاقات عجيب و غريب زيادي داشت.از جمله اين قضيه است که ناخودآگاه اشک من را جاري کرد و متوجه شدم در دستگاه اهل بيت (ع) ملاک دوست داشتن و عشقبازي ظاهر آدم ها نيست.
 
4b0082;">در اين سفر چند نفري همراه ما بودند که وضعيت بسيار بسيار نامناسبي داشتند و به وقول خودشان فقط به خاطر تفريح و شمال رفتن به سفر آمده بودند.لذا وضع ظاهري و پوشش بسيار نامناسب آنها حتي صداي اعتراض مسافران ديگر هتل مشهد را در آورد.
 
4b0082;">من نيز بسيار از دستتشان ناراحت بودم و نمي دانستم در برابرحرکات و رفتارشان که گاهي باعث شرم انسان مي شد چگونه برخورد کنم. هرچه گشتم راهي جز توسل به آقا امام رضا (ع) امام محبت و رحمت نيافتم. براي همين وقتي قدمهاي اول ورود به حرم را برمي داشتم خيلي التماس آقا کردم در دلم به امام رضا (ع) گفتم:
 
4b0082;">((آقا جان خودت مي داني من هم ضعيف هستم و هم گنه کار،من را چه به هدايت ديگران ! اگر شما آنها را دعوت کرده ايد خودتان هم کاري کنيد.و...))
 
4b0082;">دلم خيلي شکست .از جان مي سوختم وقتي مي ديدم اين همه درياي محبت در حرم امام رضا (ع) است ولي بعضي از دختران دنبال چه بازيچه هاي ساده ي دنيا هستند.سادلوحانه فکر مي کردم نگاه محبت امام رضا (ع) از اين دختران برداشته شده است و اتفاقي به اين سفر آمده اند. اصلا دعوتي از طرف امام رضا نبوده بلکه علت حضورشان شانس بوده و بس!
 
4b0082;">روز دوم سفر در سالن انتظار هتل نشسته بودم و مشغول مطالعه شدم که دختر خانمي که شايد در بين همه دختران از کساني بوده که در بي حجابي تابلو شده بود و مسئول يک گروه از هم تيپ هاي خودش بود پيش من آمد و گفت :(( حاج اقا مي توانم با شما صحبت کنم؟!))
 
4b0082;">من که انتظار حضور آن شخص را نداشتم گفتم :(( خواهش مي کنم بفرمائيد))
 
4b0082;">نگاهي به اطراف کرد تا مطمئن شود کسي صدايش را نمي شنود بعد سرش را پايين انداخت و با حالت بغض گفت:(( حاج اقا من تا به حال نه تنها سفر مشهد نيامده بودم بلکه اصلا برايم مهم نبود که بخواهم به اين سفر فکر کنم ! حاج اقا من قرار است بعد از اين ترم براي زندگي کردن پيش خواهرم در دانمارک بروم راستش را بخواهيد براي دانمارک رفتن لحظه شماري مي کردم ولي امروز وقتي وارد حرم امام رضا شدم يک حال عجيبی پیدا کردم نمی دانم چگونه بود ولی آرامشی به من دست داد که تا به حال هیچ وقت درک نکرده بودم مثل اینکه وسط بهشت باشم مثل اینکه کسی را که مدتها بود گم کرده بودم پیدایش کرده ام و الان در کنارش هستم. نگاهم به حرم امام رضا که افتاد بهش گفتم : امام رضا اگر من دانمارک بروم دوری تو را چطور تحمل کنم!و بعد گریه امانم را برید!))
 
4b0082;">هر چه سعی کرد در مقابل من جلو اشکهایش را بگیرد نتوانست شاید هر کس آن حرفها و آن حالت محزونش را می دید به گریه می افتد . چند لحظه ای مکثی کرد اشک می ریخت بعد ادامه داد:
 
4b0082;">(( 008000;">حاج اقا نمی دانم چکار کنم واقعا اگر دانمارک بروم،نمی دانم چطور دوری امام رضا را تحمل کنم!4b0082;">))
 
4b0082;">واقعا نمی دانستم چگونه جلو اشکهایم را بگیرم!
 
4b0082;">براستی امام رضا چگونه وسعت محبتش به تمام انسانها می رساند؟چرا گاهی مواقع ما از جهلمان سریعا برچسب کفر بر دیگران می زنیم؟ چرا گاهی فکر نمی کنم همان شخصی که در نگاه ما ضد دین است شاید از مقربین درگاه اهل بیت باشد؟ بنده معتقدم امام رضا خیلی علاقه به آن خانم داشته که نه تنها قلبهای آن خانم بلکه آینده آن دختر خانم را برای خودشان و راه دوستی با اهل بیت (ع) قرار داده است . من مطمئن هستم آن دختر خانم هر جای دنیا که برود به خاطر لطف امام رضا (ع) عشق به اهل بیت (ع) در وجودش زنده خواهد ماند و چه بسا مسیر زندگی و شخصیت پذیری آینده ی او راتغییر پیدا کند.
 
000080;">شما چه فکر می کنید؟