انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :آيا تا به حال پاي اين درد دل نشسته اي؟
نویسنده :حریم قدس


006400;">از نظر آشکار ساختن حال تأثر و دلگیری مولای متقیان علی علیه السلام از حوادث زمانه و نظر بجلالت مقام و عظمت مقال گوینده بترجمهء پارسی این خطبه از خطب نهج البلاغه پرداختم. این خطبه آه دل مظلومیست که در لوح ضمیر تابناک او انعکاس یافته و دفاع بزرگوارانهء صاحب حقی است که از حق خود گذشته است و جا دارد که بعنوان تبرک و تیمن درج شود.
 
330066;">آری، بخدا سوگند جامه ي خلافت بقامت آن کسی که پوشیده است راست نمی آید و او خود بخوبی میداند که مناسبت خلافت با من،مناسبت محور آسیا با دائره سنگ آسیاست، چه اگر قطب و محوری نباشد،سنگ آسیا گردش نکند.آبهای زلال معرفت و خداشناسی از چشمه های علم و دانش من سرازیر میشود و هیچ بلندپروازی باوج همت من نمی رسد.با وجود این از پوشیدن آن جامه چشم پوشیدم و از آن رو گردان شدم، زیرا امر از دو حال بیرون نبود:یا باید با دست شکسته و یاران دست بسته حمله آغاز کنم و یا در برابر آن تاریکی سر فرود آرم، آن چنان تاریکی که پیران را ناتوان و فرسوده و جوانان را پیرو خمیده کند،یعنی چنان شب تیره و تاری که مرد با ایمان را رنج و آزار دهد و او برای نجات خود آنقدر بکوشد تا جان دهد و برحمت ایزدی پیوندد!!پس چاره در آن دیدم که بردباری پیشه کنم و شکیبائی را بر هردو امر برتری دهم.از آن رو بردباری پیشه خود ساختم 000000;">ولی مانند کسی که در چشمش خاری می خلد و در گلویش استخوانی گیر کرده است.با چشم خویش می دیدم که ارث مرا بیغما برده اند و حق مرا غضب کرده اند!

غاصب اول، از میان رفت و زمام امر را بدست دیگری داد و دلو پر آب را بسوی او برد و این بس شگفت آور است کسی که خود در زمان حیات از سنگینی بار شکایت داشت و هموار خواهان خالی کردن شانه از زیر آن بار بود پیمان برقراری آن بار را پس از مرگش بدوش دیگری استوار ساخت و پستانهای شیرده را میان خود قسمت کرده و هریک آنرا دوشید پس بار مسئولیت بدوش کسی استوار شد که درشتی و ناهمواری و لغزش بسیار داشت و عذر- خواهیش بی شمار بود و زمام داریش بکسی میماند که بر اشتری سرکش سوار است که اگر مهار آنرا بکشد بینی شتر را پاره کند و اگر رها سازد به پرتگاه فنا افتد.
 
بخدا سوگند که مردم دچار خبط و خطا و خودسری و چموشی شدند.من در این مدت با همهء دشواریها و ناسزائیها و ناروائیها شکیبائی پیشه کردم تا آنکه دومی هم راه خود را پیمود و امر خلافت و مسئولیت را بجماعتی سپرد که گمان کرد منهم یکی از آنان هستم!! خدایا فریاد از این جماعت و شورای آنان!!چه کسی میتوانست،در اینکه من نخستین مرد این میدان و یکه تاز این راه هستم،شک کند؟کار من بجائی رسید که در ردیف دیگران باشم و در عرض آنان قرار گیرم!ناچار با پرواز آنان بپرواز آمدم و با فرود آمدن آنان فرود افتادم و با این همه مسالمت،مردی که با من کینه دیرین داشت 1از دادن رأی بمن خودداریکرد و دیگری 2بکسی که با او خویشاوند بود بپیوست و شد آنچه شد و پیش آمد آنچه نباید بیاید!!

سوگند بکسی که دانه را از زیر خاک شکافت و نسیم روح پرور را پدید آورد اگر ازدحام و در خواست مردم نبود، و اگر بر پا ساختن حجت حق بوجود یاران حق نبود، واگر نه این بود که خداوند رهبران دین را از همراهی ستمکاران و شکم پرستان منع نفرموده بود،من مهارشتر را رها می ساختیم و با همان پیمانهء نخست او را سیراب می ساختیم. آنگاه می فهمیدید که دنیا در نظر من ارزش ندارد و از آب بینی بز کم ارج تر است...

330066;">کار به آنجا رسید که سومی از میان برخاست در حالیکه دو پهلویش از پرخوری باد کرده و همواره میان آخور و سرگین سرگرم تن آسائی بود. فرزندان پدرش نیز بحمایت او برخاستند و مال خود را مانند اشترانی که گیاه بهاری خورند می خوردند و می بلعیدند تا آنکه بافته اش پنبه شد و رفتارش بزندگیش خاتمه داد و شکم پرستی او را از پای درآورد.
330066;">upload/Geryeeupload/Geryeeupload/Geryee
330066;">من هنوز بخود نیامده بودم که مردم،گروه گروه،بسوی من روی آوردند و مانند یال گفتار بجانب من هجوم بردند.کار ازدحام جمعیت بجائی رسید که دو فرزند من،حسن و حسین، پایمال گشتند و دو سوی جامهء من پاره شد.گرداگرد من چون گوسفندان فراهم آمدند و با من پیمان بستند و چون زمام امر را بدست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی دیگر چون تیر که از کمان بیرون رود از میدان عهد و میثاق گریختند و عده ای ستم پیشه ساختند و دشمنی ناسازگاری آغاز کردند.گویا آنان سخن خداووند را نشنیدند که فرمود:تلک الدار الاخرة یجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فساد و العاقبه للمتقین، آری، شنیدند...آری، بخدا سوگند،شنیدند و بخوبی فهمیدند. ولی زروزیور دنیا گوش و چشمان را کروکور و زیبایی آنها دیده شان را خیره ساخت.
 
330066;">سوگند بکسی که دانه را از زیر خاک شکافت و نسیم روح پرور را پدید آورد اگر ازدحام و در خواست مردم نبود،و اگر بر پا ساختن حجت حق بوجود یاران حق نبود،واگر نه این بود که خداوند رهبران دین را از همراهی ستمکاران و شکم پرستان منع نفرموده بود،منمهارشتر را رها می ساختیم و با همان پیمانهء نخست او را سیراب می ساختیم.آنگاه می فهمیدید که دنیا در نظر من ارزش ندارد و از آب بینی بز کم ارج تر است...
330066;">چون خطبهء حضرت باینجا رسید،اعرابی نامه ای تقدیم کرد.حضرت به مطالعه آن پرداخت و خاموش شد.
330066;">ابن عباس عرض کرد: یا علی، دنبالهء خطبه را ادامه دهید. حضرت فرمود:0000ff;">شقشقة هدرت...مقصود آنکه سینه بجوش آمد و خروشی برداشت و بعد آرام شد و دیگر آن«حال» باقی نیست... حضرت آن را بهیجان شتری تشبیه کرد که گوشت سرخی از دهان خود بیرون می آورد که آنرا شقشقه گویند و بهمین سبب این خطبه را ff0000;">بخطبهء شقشقیه0000ff;"> موسوم کرده اند و عبارت«شقشقهء هدرت»ضرب المثل شده است.                                    تبیان
330066;">پی نوشت:
330066;">(1)-مقصود سعد بن وقاص است
(2)منظور عبد الرحمن عوف است