انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :... فقط یه خورده درد و دل
نویسنده :الما


به نام خدا 
سلام من برگشتم بعد از دوماه غایب بودن 
روز جمعه 7اذر ماه من سعادت اینو داشتم که راهی سفر راهیان نور بشم
و واقعا بابات این قضیه خیلی خوشحال بودم چون میگن شلمچه کربلای ایران 
کربلا که قسمتمون نشد ولی راهی شلمچه شدیم 
طی این سفر یادمان های زیادی و دیدم وواقعا محشر بودن 
روز یکشنبه 11 اذر ماه ساعت 11 ظهر ما برای نماز به یادمان هویزه رسیدیم 
که همزمان با ورود ما به اون یادمان ، پیکر دو شهید رواورده بودن 
من ازبه در ورودی که رسیدم یهو تلفن همراهم زنگ خورد 
بعد از یه چن دقیقه صحبت بهم خبر دادن که مادر بزرگم فوت شدن و واقعا لحظه ی سختی 
نمیدونستم باید چیکار کنم 
 از یه طرف برای اینکه پیکر دوشهید رو اوردن گریه میکردم از یه طرف اینکه مادربزرگم فوت شدن 
خلاصه بعد از نماز راهی شدیم من دیگه شوق اولیه رو نداشتم بخاطرخبری که شنیدم دیگه دلم میخواست هرچه زودتر برگردم 
دیگه برام رفتن به ادامه ی راه سخت بود نمیتونستم تحمل کنم اما دیگه کاری نمیشد کرد 
خلاصه روز دو شنبه برگشتم دیگه دوس نداشتم برم خونمون اخه دیگه نه پدربزرگی داشتم و نه مادربزرگی 
و واقعا برام سخت بود که حضورشونو تو خونه احساس میکردم ولی دیگه نبودن 
دیگه نمیبینمشون
این سفر هم برام خیلی خاطره انگیز بود وهم خیلی ناگوار 
نمیدونم شاید قسمت این بوده که من مادربزرگمو دیگه نبینم 
بعد از اون اتفاق بد بعد از اینکه فقط چن روز از فوت مادربزرگمو میگذشت امتحاناتم شروع شد و من از کلی از درسام عقب مونده  بودم
دیگه اون وضعیت برام غیر قابل تحمل بود تمرکز نداشتم نمیتونستم درس بخونم وبعد از یه مدت سختی و درد و رنج 
دوباره برگشتم پیش بچه های خوب انجمن و روم 
بچه هایی که هرکدومشون ارامش دهنده ان 
فقط اینطوری میتونستم یه خورده خودمو اروم کنم 
به خدای بزرگ میسپارمتون 
امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشین 
مراقب خودتونو خوبیهاتون باشین 
در پناه حق التماس دعا یازهراس