000000;">ولی چه کنم که بار گناهان اجازه رفتن به منه رو سیاه نمیده...
000000;">فقط باید از بقیه بشنوم و بسوزم...
چند سالی در فراق ff0000;">کربلایت مانده ام
در فراق گنبد و صحن و سرایت مانده ام
بار سنگین گناهانم بُوَد بر شانه ام
لطف تو بوده که در حال و هوایت مانده ام
این همه پیمان شکستنهای من را دیده ای
من فقط در حسرت لطف و سخایت مانده ام
این همه نا مهربانی ها تو از من دیده ای
در تعجب ز آن همه مهر و وفایت مانده ام
جان زهرا گوشه چشمی بر دل زارم نما
هر چه هم بد باشم اما در عزایت مانده ام
یا ff0000;">حسین ارباب ، من را هم دگر راهی نما
من به عشق مرقد و پایین پایت مانده ام
حسین جان دارم می سوزم
800000;">می گویم از کنار زیارت نرفته ها
800000;">بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
800000;">اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
800000;">این است روزگار زیارت نرفته ها