انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :پسـرها چقـدر چشـم نـاپـاک شـده انـد ...
نویسنده :یگانه 313


800080;">e6e6fa;">گـفت: پسـرها چقـدر چشـم نـاپـاک شـده انـد ...

e6e6fa;">یک بـار پشـت سـرش راه افتـادم ...

e6e6fa;">در کوچـه اول ، پسـر جـوانی ایسـتاده بود !

e6e6fa;">تا نگـاهش به او و مانتـوی تنـگش افتـاد

e6e6fa;">نیشـخندی زد و به سـر تا پـای انـدام دخـتر خیـره شـد ...

e6e6fa;">همـان پسـر ، وقـتی مـن از جلـویش عبـور کـردم ...

e6e6fa;">سـرش را پایـین انداخت و سرگـرم گوشی مـوبایلـش شـد !

e6e6fa;">در کوچـه دوم که کمـی هـم تنـگ بـود ...

e6e6fa;">چنـد پسـر در حـال حـرف زدن و بلـند بلـند خندیدن بودنـد

e6e6fa;">دخـتر که نزدیکـشان شـد ، نگـاه ها هـمه سمـت انـدام ...

e6e6fa;">و موهـای بلـند دخـترک چرخـید.

e6e6fa;">یکـی از پسـر ها نیشـخندی زد

e6e6fa;">و دیگـری کاغـذی را در کـیف دخـتر انداخـت.

e6e6fa;">تنـه دخـتر ، هنـگام عبـور از آن کوچه تنگ به تنـه پسـر ها خـورد !

e6e6fa;">همـان پسـر ها ، وقـتی مـن نزدیک شـدم ...

e6e6fa;">راه را بـرای عبـور مـن باز کـردند و صـدایشـان را پایـین آوردنـد.

e6e6fa;">و همیـنطور در کوچه سـوم ، خیـابـان ، بـازار ...

e6e6fa;">اصـلا قبـول چشـم ها هـمه نـاپـاک ...!