سه روز در بهشت
سه روز از بهترین ایام زندگی من و خانومم
از دانشگاه پردیس قم سرویس گذاشته بودند تا دانشگاه تهران
وقتی داخل دانشگاه تهران شدیم رفتیم به دانشکده ادبیات
سالن همایش های فردوسی (فکر کنم)
میگفتند بیش از 600 زوج
خانم ها با چادر سفید ...
برنامه ی خوبی بود و حاج آقای راشد یزدی سخنرانی کردند و مطالب بسیار مفیدی رو گفتند
و بعد چند برنامه ویژه و طنز و ...
بعد نماز و بعد دریافت بلیط و فیش غذا
رفتیم واسه ناهار (نهار روز اول مرغ بود .... دیگه نگم که تا آخر سفر ما داشتیم مرغ میشدیم ... و وقتی رسیدیم قم مادرم گفت بیاید بالا که واستون جوجه درست کردم ...
و بعد عکس گرفتن با تاکسی هایی که تزئین کرده بودند و برای عروس داماد ها گل زده بودند و بعد افتتاحیه برنامه
و حرکت از زیر قرآن و سوار شدن به اتوبوس های بی آر تی که گل زده بودند ...
تا ایستگاه راه آهن مردم تهران همه شاد بودند ... فیلم میگرفتند جوان ها ی موتور سوار گاهاً یه تکونی به خودشون میدادند رو موتور و ....
پیرزن هایی که دعای خیر میکردند برای این قافله و ...
ایستگاه راه آهن
دو سه ساعتی منتظر بودیم
ما قطار آخری بودیم و همانطور که مسئول نهاد گفته بود قطار سومی نسبت به دو قطار قبلی بهتر بود
قطار غزال
واقعا هم بهتر بود ...
تو دلم گفتم
یا امام رضا داریم میایم به زیارتت ... دوست ندارم با کمال آرامش و آسایش بیام ... چون روایت داریم تو راه زیارت اگه سختی بکشی اجر و قربت بیشتره ...
الحمدلله آقا هم سختی های شیرینی رو به ما داد تا امتحانمون کنه و الحمدلله ...
دو روز با برنامه های ویژه و در حرم آقا و در صدا و سیمای مشهد انجام شد
برنامه ی خانواده و مسائل جنسی و ...
روز سوم رفتیم شاندیز ...
عکس گرفتن با حیوانات و سفره عقد و رو تخت های سنتی و ... و خوردن بستنی و هندوانه
و یک خبر خیلی خوش ...
گفتند 350 فیش غذا ی حرم امام رضا گرفته اند ...
البته اشتباه کردند در پخش کردنش چون حرم آقا به تعداد اجازه ورود میده ولی به تعداد فیش غذذذذا میده
و مسئول نهاد این رو نمیدونست
واسه همین به هر زوجی دو تا دادند تا با کمال آرامش برن تو سالن غذاخوری و غذای حضرتی رو میل کنند
قرار شد تو پاکت ها و میان کارت پستال هایی با تصویر حرم امام رضا فیش و بزارند
و قاطی پاتی کنند و پخش کنند
و هر زوج یک پاکت بردارند
اگر داخل پاکت فیش نبود که هیچ
و اگر بود ... داخل هر پاکت دو فیش بود واسه روز جمعه ...
من پاکت و گرفتم و با خانومم نشستیم رو صندلی ها
در پاکت و باز کردیم
الحمدلله
مهمان شده بودیم
پر در آورده بودیم اینقدر خوشحال بودیم
بخصوص خانومم که دفعه اولش بود ....
دیگه قرار شد بریم سوار اتوبوس ها بشیم
یه کلبه سنتی بود داشتیم عکس میگرفتیم که گفتند ممنوعه بیاید لباس بپوشیم
درسته یخورده قیمتش زیاد بود ولی می ارزید و عکس زیبایی شد
ولی متأسفانه از اتوبوس ها جا ماندیم ...
خانومم ترسیده بود میدوید تا سر خیابان ... آرومش کردم
یه تاکسی سوار شدیم
اصلا بلد نبود اونجا رو میترسیدم ...
گفت اینجا مترو هست میرید داخل شهر اینجا پیاده بشید
تا گفت مترو کلی خوشحال شدم سریع پیاده شدم و رفتیم مترو سوار شدیم
خانومم هعی نگاه ساعت میکرد چون غذا رو فقط تا ساعت 1 و نیم میدادیند
و ساعت 12 و 45 دقیقه بود و ما کلا بیرون شهر مشهد بودیم
استرس داشتیم که نرسیم ...
ولی الحمدلله رسیدیم
با تاکسی و مترو و تاکسی موتوری ...
(حالا بعضی ها دیگه هم جاموونده بودند تو شاندیز و با تاکسی دربست رفته بودند تا هتل و 35 هزار کرایه داده بودند ولی ما کلا با 10 هزار رفتیم حرم امام رضا)
و جاتون خالی غذا
قرمه سبزی بود ..........
اینم از سفر ما به بهشت امام رضا
