انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :آشنایی با شهید علی (عبدالزهرا) بریهی(به همراه خاطره طنز)2
نویسنده :تنهاترین سردار


 هم رزم شهید تعریف میکنه : همون جور که مشغول کمک به بچه ها بودم با هر تیر اندازی برای اینکه زنده بمونم خیز بر میداشتم یا

سنگر میگرفتم اما با شدت گرفتن بیشتر تیر بار پژاک مجبور شدم سنگر بگیرم . ناگهان دیدم یک نارنجک افتاد جلوی صورتم (سه یا پنج

سانتی بینیم) شهادتین رو گفتم و ناگهان منفجر شد.

چند لحظه منتظر بودم ، احساس میکردم مُرده ام (( راستشو بگم دنبال حوری میگشتم)) ولی دیدم خبری نیست عجیب بود نارجک ۴۰

تیکه جلوی سوزتم ترکید و حتی گرد باروت هم روی صورتم نشست چه برسه به ترکش . باخودم گفتم نه الان من شهید نمیشم و هرچی

بشه هم شهید نمیشم و قراره زنده بمونم .

بلند شدم بدون توجه به هیچ چیزی نه تیربار نه خمپاره هایی که از روستای دولتو عوامل پژاک برسرما میریختند نه نارنجک به کارم

ادامه دادم و حتی محل نارنجک هایی که جلوم می افتادند رو هم نمیگذاشتم.

شب عجیبی بود … یاد شهدا بخیر

در سال ۱۳۶۴ در روستای میثم تمار (خویس) دیده به جهان گشود،تحصیلات اولیه را در زادگاه خود گزراند

ومتوسطه را در دبیرستان امام خمینی شوش طی کرد ،وی تربیت یافته ی مکتب اهل البیت بود

وسالهای کوتاه عمرخودرا با افتخار درخدمت به مسجد ابوالفضل (ع) گزراند،ایشان نمونه یک انسان کامل

والگویی برای دوستان وهمکیشانش بود،عبدالزهرا در کمک کردن به افراد نیازمند،هر آنچه در توان داشت

دریغ نمی کرد،وابسته دنیا نبود وعشق شهادت در راه خدا در سرلوحه آرزوهایش قرار داشت،او همواره

عضوی فعال در پایگاه بسیج روستای میثم تمار به شمار می رفت، شهید بریهی پس از اتمام دوره

متوسطه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست ودوره کاردانی خود را در دانشگاه افسری امام

حسین (ع) گزراند،او که با ذوق وشوق فراوان در دوره های آموزشی شرکت می کرد پس از طی دوره ها،

وارد نیروی مخصوص سپاه شد وبه همراه همرزمانش شجاعانه در جبهه های نبرد علیه اشرار در گوشه

وکنار میهن عزیزمان شرکت می کرد.

سرانجام این عزیز، در تاریخ ۱۳/شهریور سال ۱۳۹۰ به همراه ۱۱ همرزم خود در اثنای در گیری دلیرانه با

گروهک منافق پژاک در شمال غرب کشور ودر کوههای سردشت کردستان به درجه رفیع شهادت نائل

آمد وبه آرزوی دیرینه خود رسید.