008000;">.................................
بسم الله الرحمن الرحیم
.................................


بعد يك عمر منتظر ماندن
اسم بابا در امده امسال
شادي از چشمهاش معلوم است
همه يِ خانه سر خوش و خوشحال
 

008000;">يازده سال ِ منتظر مانده
زائر خانه ي خدا بشود
يازده سالِ گريه ميكرده
راهيِ مروه و صفا بشود

 

008000;">وقت رفتن براي بدرقه اش
همه تا پاي كاروان رفتيم
زير قرآن كمي تبسم كرد
گفت نامهربان ،گران ،رفتيم

 

008000;">هركسي حاجتي به او ميگفت
بچه ام را دعا بكن حاجي
مادرم مدتيست بيمار است
جاي ماهم صفا بكن حاجي

 

008000;">در مدينه بقيع يادم باش
هر كسي داشت خرده حاجاتي
خواهر كوچكم صدايش زد
يك لباس عروس و سوغاتي

 

008000;">رفت بابا سوار ماشين شد
بغض مادر كه ناگهان تركيد
گفت باگريه و دعايي خواند
به سلامت بريد و برگرديد

 

008000;">تِِلِفن زد پدر به او گفتم
ريسه هاي حياط را بستم
كار دارد هنوز كوچه ولي
سخت دلتنگ و منتظر هستم

 

008000;">گفت مُحرم شديم در شجره
حس وحالش شده است معراجي
گفت بايد كچل شوم پسرم
بعد ازين ها به من بگو حاجي

 

008000;">خواهرت هر چه گفته بودانجا
همه را يك به يك خريدم من
راستي، ساعتي كه تو گفتي
هر چه گشتم ولي نديدم من

 

008000;">گفت چونكه مدينه اوليٓ است
قبل عيد غدير ميآيد
كارها را عقب نَيٓندازم
به خيالي كه دير ميآيد

 

008000;">تِلِفن قطع شد وٓ ما هر روز
از رسانه پي خبر بوديم
گاه مشعر و گاه هم عرفات
چشم گردان، پيِ پدر بوديم

 

008000;">روز قربان حدود ساعت ده
خبري زود  حرف مردم شد
كشته هاي زياد در عرفات
عيد در كام مادرم گم شد

008000;">زنگ خانه مدام هي ميزد
خبر از مكه و منا داريد؟
پدر آيا سلامت و خوب است؟
صدقه هم كنار بُگذاريد

خواهر كوچكم نميفهميد
مادرم منحني و خم شده بود
انتظار و سكوتِ نافرجام
خانه يكسر تمام غم شده بود

 

008000;">اسمها را دوباره ميخوانديم
دارد آمار ميرود بالا
صد و ده _نه  دويست _نه  سيصد
ناگهان اسمي آشنا حالا

 

008000;">مادر از حال رفته غش كرده
چند زن دور او به دلداري
خواهرم كوچك است دق نكند
پس كجايي پدر بيا ياري

 

008000;">صوت قرآن  صداي الرحمان
راه را طي نكرده  برگشتيم
خواب هستم و يا كه بيدارم
چقدر زود بي پدر گشتيم

 

008000;">گفته بودي كه زود ميآيي
قول دادي درست قبل غدير
پاي قولت چرا نماندي پس
حق بده پس اگر شدم دلگير

 

008000;">داده بودم برات بنويسند
روي يك پرچم بلندِ سه رنگ
پدرم حجُ وسعي تو مقبول
وٓكنارش دوبيت شعر قشنگ

 

008000;">چقدر نقشه بود توي سرم
مثلاً نقل وقت آمدنت
گوسفندي برات سر ببريم
يك عرق چين به رنگ پيروهنت

 

008000;">كارتهايي كه نام تو خورده
دعوت دوستان به صرف نهار
چه بگويم به دخترت بابا
نه ، نمانده براش صبر و قرار

 

008000;">چه كسي ميدهد به او پاسخ
گونه اي كه به او زيان نرسد
كاش ساكي كه پر ز سوغاتي است
هرگز اينجا به دستمان نرسد

 

008000;">چِقٓدٓر زود دير شد بابا
خستگي مانده اس