انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :خاطره ای از اولین سفر من با همسرم
نویسنده :احسان فقط خدا



سلام

چند روز بعد از عقدمون راهی مشهد شدیم ، قرار بر این بود فقط بریم زیارت یعنی صبح بریم مشهد بعدازظهر هم برگردیم ، از روستای ما تا مشهد 2ساعت و نیم الی 3ساعت راه است ولی با اتوبوس 4ساعت(جدیداً ساعت میزنن نباید زودتر از 4ساعت به مقصد برسن) خلاصه راهی مشهد شدیم و تویه اتوبوس از نون های محلی که مادرم برامون درست کرده بودن خوردیم

رسیدیم مشهد از ترمینال راهی مسافر خانه ، مسافرخونه چنگی به دل نزد و تصمیم گرفتیم بریم هتل ( از هتل میومدی بیرون چند متر اونطرف تر حرم بود ) وسایلمونو گذاشتیم هتل و نهار هم مادر همسرم برامون درست کرده بودن خوردیم  و رفتیم حرم ( حرم شلوغ بود خیلی خیلی زیاد)

رفتیم سمت پنجره فولاد ، خیلی شلوغ بود و  تا  دستم رسید به پنجره بعد چند ثانیه برگشتم که بقیه هم راحت بتونن زیارت کنن ( اما بعضی ها مراعات نمیکنن) چند سال پیش رفتم به سمت ضریح خیلی شلوغ نبود دستم رسید به ضریح داشتم برمی گشتم  یه عزیز هیکلی چون جا باز کنه  یه تنه محکم زد به من که بچه بودم اون موقعه  /   منم عصبی شدم و با خودم گفتم حالا دستم برسه به ضریح چه فایده  / امام رضا به اینا بفهمون نباید باعث ناراحتی بقیه بشن خخخخخ  

خلاصه بعد از زیارت رفتیم طبقه پایین حرم و نماز و قرآن و دعا خوندیم / نماز مغرب و عشا هم حرم بودیم و بعد از حرم اومدیم بیرون که شام بخوریم /  من گفتم کلاً با غذای بیرون مشکل دارم و میترسم مریض بشیم/ خانمم گفتن باشه دوتا آبمیوه می خوریم ، میریم هتل همون غذای که مادر برامون درست کردنو میخوریم

داشتیم برمیگشتیم هتل که یه آقا و خانم با هم دعواشون شده بود و خانمه به شوهرش گفت خفه شو و سیلی محکمی زد به شوهرش ، من به خانمم گفتن نگاه نکن که بد اموزی داره خخخخ باز آقایه خانمشو هل داد و یکی محکمتر زد به صورت خانمش و نوبت من بود که نگاه نکنم خخخخخخ

اومدیم هتل و تلویزیون روشن کردم بزنم شبکه خبر که چه خبر از عربستان و آمریکا که خانم گفتن میخوام فیلم شبکه تهران (دختر امپراطور) رو ببینم ، منم اینقد بدم میاد از این فیلم که نگو خخخ چون از اول نگاه نکردم نمیدونم چی به چی هست کدوم خواهر خوبه کدوم بد هست کدوم جاسوس هست کدوم نیست خخخخ فیلمشم یک ساعت هست به زودی تموم نمیشه خخخخ به خانمم گفتم من اصلاً فیلم نگاه نمیکنم فقط فیلم تنهایی لیلا رو تا خواستم نگاه کنم گفتن قسمت آخرش دیشب بود و تموم شد خخخخ

 زدم شبکه تهران تا خانم فیلمو نگاه کنن  خودمم زنگ زدم از  هتل برامون غذا بیارن 

غذا خوردیم و فیلم باهم نگاه کردیم ( به جون خودم اگه من فهمیدم فیلمه چی شد خخخ فقط دعا میکردم زود تموم شه خخخ)

بعدش رفتیم عکس یادگاری گرفتیم و راهی بازار شدیم / منم به شوخی می گفتم خانم قلب من ضعیف هست بیا زودی از بازار بریم بیرون خخخخ

من برای همسرم  یه چادر مشکی قشنگ گرفتم / خانم هم یه ساعت قشنگ گرفتن برای من

ساعت 12:30 شب عکسمون اماده شد و تحویل گرفتیم و رفتیم هتل 

صبح دل هر دومون درد میکرد به خانمم گفتم غذای بیرون با ما نمیسازه خانم / صبحانه چیزی نخوریم و راهی حرم شدیم بعد از زیارت راهی ترمینال و ساعت 6 بعداز ظهر رسیدم خونه

راستی من و خانمم ،  دختر عمو   پسرعمو هستیم و خانواده هاون شدید مارو تحویل میگیرن خخخخ